سخنرانان

حجت السلام علی خزاعی

سخنرانان

حجت السلام علی خزاعی

سخنرانی های حجت السلام علی خزاعی و...

بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۲ بهمن ۹۴، ۰۷:۴۴ - حجت الاسلام علی خزاعی
    ممنون
  • ۱۱ بهمن ۹۴، ۱۴:۱۶ - حجت الاسلام علی خزاعی
    عالی بود
  • ۸ بهمن ۹۴، ۰۷:۰۹ - حجت الاسلام علی خزاعی
    عالی بود
  • ۸ بهمن ۹۴، ۰۶:۵۴ - حجت الاسلام علی خزاعی
    خیلی خوب


مقالات حجت الاسلام علی خزاعی آیاتی درباره پدر و مادر

آیاتی در باره پدر ومادر

1سوره ی مبارکه بقره آیه ی83

وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاَّ قَلِیلًا مِّنکُمْ وَأَنتُم مِّعْرِضُونَ ﴿۸۳﴾


ترجمه آیات

و یاد آورید هنگامى را که از بنى اسرائیل عهد گرفتیم که جز خداى را نپرستید و نیکى 

کنید درباره پدر و مادر و خویشان و یتیمان و فقیران و بزبان خوش با مردم تکلم کنید و

 نماز بپاى دارید و زکوة مال خود بدهید پس شما عهد را شکستید و روى گردانیدید جز

 چند نفرى و شمائید که از حکم و عهد خدا برگشتید. (83) 

رعایت ترتیب در طبقاتی که امر به احسان آنها شده است 

نکته دیگریکه در آیه رعایت شده ، این است که در طبقاتیکه امر باحسان بآنان نموده ، ترتیب را رعایت کرده ، اول آن طبقه اى را ذکر کرده ، که احسان به او از همه طبقات دیگر مهم تر است ، و بعد طبقه دیگریرا ذکر کرده ، که باز نسبت بسایر طبقات استحقاق بیشترى براى احسان دارد، اول پدر و مادران را ذکر کرده ، که پیداست از هر طبقه دیگرى باحسان مستحق ترند، چون پدر و مادر ریشه و اصلى است که آدمى بآن دو اتکاء دارد، و جوانه وجودش روى آن دو تنه روئیده ، پس آندو از سایر خویشاوندان بآدمى نزدیک ترند. بعد از پدر و مادر، سایر خویشاوندان را ذکر کرده ، و بعد از خویشاوندان ، در میانه اقرباء، یتیم را مقدم داشته ، چون ایتام بخاطر خوردسالى ، و نداشتن کسیکه متکفل و سرپرست امورشان شود، استحقاق بیشترى براى احسان دارند، (دقت بفرمائید).

کلمه (یتامى) جمع یتیم است ، که بمعناى کودک پدر مرده است ، و بکودکى که مادرش مرده باشد، یتیم نمیگویند، بعضى گفته اند: یتیم در انسانها از طرف پدر، و در سایر حیوانات از طرف مادر است .((تفسیر المیزان))


2. سوره ی مبارکه بقره آیه ی180

کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِینَ ﴿۱۸۰﴾


ترجمه آیات:

بر شما مسلمانان واجب شد که وقتى مرگتان نزدیک میشود و مالى از شما میماند براى پدران و مادران و خویشاوندان وصیتى به نیکى کنید این حقى است بر پرهیزکاران (180) 

((تفسیر المیزان))


3. سوره ی مبارکه بقره آیه ی215

درباره انفاق

یَسْأَلُونَکَ مَاذَا یُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَیْرٍ فَلِلْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ ﴿۲۱۵﴾


 ترجمه آیه 

از تو مى پرسند: چه انفاق کنند بگو (اولا باید مى پرسیدید که به چه کسى انفاق کنیم در ثانى مى گوئیم ) هر چه انفاق مى کنید به والدین و خویشاوندان و ایتام و مساکین و در راه ماندگان انفاق کنید و از کار خیر هر چه به جاى آرید بدانید که خدا به آن دانا است .(215))


آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه آن چیزى که باید انفاق شود مال است ، حال هر چه مى خواهد باشد، چه کم و چه زیاد، و اینکه این عمل عمل خبرى است ، و خدا بدان آگاه است ، و لیکن ایشان باید مى پرسیدند به چه کسى انفاق کنند، و مستحق انفاق را بشناسند، و مستحقین انفاق عبارتند از والدین ، و اقربا، وایتام ، و مساکین ، و ابن السبیل

و ما تفعلوا من خیر فان اللّه به علیم ...

 در این جمله انفاق در جمله قبل به کلمه (خیر) تبدیل شده ، همچنانکه در اول آیه مال به کلمه (خیر) تبدیل شده بود، و این براى اشاره به این نکته است که انفاق چه کم و چه زیادش عملى پسندیده و سفارش ‍ شده است ، و لیکن در عین حال باید چیزى باشد که مورد رغبت و علاقه باشد همچنانکه قرآن کریم فرموده : (لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون ).

و نیز فرموده : (یاایها الذین آمنوا انفقوا من طیبات ما کسبتم ، و مما اخرجنا لکم من الارض و لا تیمموا الخبیث منه تنفقون و لستم باخذیه الا ان تغمضوا فیه ).

و نیز اشاره باشد به اینکه انفاق باید به صورتى زشت و شر نباشد، مانند انفاق تواءم با منت و اذیت ، همچنانکه در جاى دیگر به این نکته تصریح کرده مى فرماید: (ثم لا یتبعون ما انفقوا منا و لا اذى ) و نیز فرموده : یسئلونک ما ذا ینفقون قل العفو).


بحث روایتى (در ذیل آیه شریفه مذکوره و شان نزول آن ) 

در درالمنثور از ابن عباس روایت کرده که گفت : من هیچ مردمى ندیدم که بهتر از اصحاب محمد (صلى الله علیه و آله و سلم ) باشند، چه به جز سیزده مساءله از او نپرسیدند، تا آن جناب از دنیا رفت ، و همه آن سوالات در قرآن هست ، از آن جمله است آیه : (یسئلونک عن الخمر و المیسر)،و (یسئلونک عن الشهر الحرام ، و یسئلونک عن الیتامى ، و یسئلونک عن المحیض ، و یسئلونک عن الانفال ، و یسئلونک ما ذا ینفقون )، و خلاصه از آن جناب نپرسیدند مگر چیزى را که به حالشان سود داشت . در مجمع البیان در ذیل آیه نامبرده گفته است : درباره عمرو بن جموح - که پیرمردى سالخورده و ثروتمند بود - نازل شده ، که پرسید: یا رسول اللّه به چه چیز صدقه دهم ، و به چه کسى دهم ؟ خداى تعالى در پاسخ این آیه را فرستاد.

مؤ لف : این حدیث را در در المنثور از ابن منذراز ابن حیان روایت کرده ، و گفتند: ایشان روایت را ضعیف دانسته اند، ولى ما مى گوئیم علاوه بر آن با مضمون آیه هم منطبق نیست ، چون در آیه تنها یک سؤ ال آمده آنهم سؤ ال از اینکه چه چیز انفاق کنند، و سخنى از اینکه به چه کسى انفاق کنند نیامده .

ونظیر این روایت در عدم انطباق با آیه روایتى است که باز در المنثور از ابن جریر، و ابن منذر، از ابن جریح آورده که گفت : مؤ منین از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) پرسیدند اموال خود را به چه مصرفى برسانند؟ این آیه نازل شد، که (یسئلونک ما ذا ینفقون ؟ قل ما انفقتم من خیر...)، و این آیه مربوط به صدقات مستحبى است و زکات غیر اینها است .

باز نظیر آن در ضعف و عدم انطباق با آیه روایتى است که در الدر المنثور از سدى نقل کرده که گفت : روزى که آیه نازل شد هنوز زکات واجب نشده بود و این آیه مربوط به مخارجى است که افراد براى خانواده خود مى کنند، و صدقاتى مؤ لف : نسبت بین آیه زکات که مى فرماید: (خذ من اموالهم صدقة ) و بین این آیه نسبت ناسخ و منسوخ نیست مگر اینکه معناى نسخ چیز دیگرى باشد


4.سوره ی مبارکه نساء آیه ی(36)

وَاعْبُدُواْ اللّهَ وَلاَ تُشْرِکُواْ بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالجَنبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یُحِبُّ مَن کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا ﴿۳۶﴾


ترجمه آیات 

و خدا را بپرستید، و چیزى شریک او مگیرید، و به پدر و مادر احسان کنید، و همچنین به خویشاوندان، و یتیمان، و مسکینان و همسایه نزدیک و همسایه دور، و رفیق مصاحب، و در راه مانده و بردگان که مملوک شمایند، که خدا افرادى را که متبختر و خود بزرگ بینند، و به دیگران فخر مى فروشند دوست ندارد (36)


بیان آیات 

هفت آیه است که در آن مسلمین را تشویق و تحریک بر احسان و انفاق در راه خدا نموده، و در ازاى آن وعده جمیل داده و ترک آن را که یا به انگیزه بخل است، و یا به انگیزه انفاق در راه خودنمایى است، مذمت کرده است، _ آرى کسى هم که به عنوان خودنمایى انفاق مى کند انفاق در راه خدا را ترک کرده است

5. سوره ی مبارکه نساء آیه ی(135)


یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ إِن یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقَیرًا فَاللّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَى أَن تَعْدِلُواْ وَإِن تَلْوُواْ أَوْ تُعْرِضُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا ﴿۱۳۵﴾


ترجمه آیه

هان اى کسانى که ایمان آورده اید ! عمل به عدالت را بپا دارید - از روشن ترین مصادیق آن این است که - طبق رضاى خدا شهادت دهید، هر چند که به ضرر خودتان و یا پدر و مادرتان و خویشاوندانتان باشد، ثروت توانگر، و دلسوزى در حق فقیر وادارتان نسازد به اینکه بر خلاف حق شهادت دهید، چون خدا از تو، به آن دو مهربانتر است ، پس هوا و هوس را پیروى مکنید که بیم آن هست از راه حق منحرف شوید و بدانید که اگر شهادت را تحریف کنید و یا اصلا شهادت ندهید خدا بدانچه مى کنید آگاه است (135)

(و لو على انفسکم او الوالدین و الاقربین)

یعنى به حق شهادت بدهید هر چند که بر خلاف نفع شخصیتان و یا منافع پدر و مادرتان و یا خویشاوندانتان باشد، پس زنهار که علاقه شما به منافع شخصیتان و محبتى که نسبت به والدین و خویشاوندان خود دارید شما را بر آن بدارد که شهادت را یعنى آنچه را که دیده اید تحریف کنید ویا از اداى آن مضایقه نمائید، پس مراد از اینکه شهادت بر ضرر و یا بر ضرر والدین و یا خویشاوندان باشد این است که آنچه را که دیده اى اگر بخواهى در مقام اداء بدون کم و کاست بگوئى به حال تو ضرر داشته باشد و یا به منافع والدین و خویشاوندانت لطمه بزند، حال چه اینکه مشهود علیه خود شاهد بدون واسطه باشد، مثل اینکه پدر شاهد یا انسانى دیگر نزاعى داشته باشد و شاهد علیه پدر خود و به نفع آن انسان شهادت دهد و یا آنکه تضرر شاهد از شهادت خودش با واسطه باشد، مثل اینکه دو نفر با یکدیگر نزاع داشته باشند و شاهد صحنه اى به نفع یکى از آن دو را مشاهده و تحمل کرده باشد که اگر در مقام اداى شهادت آن صحنه را بازگو کند خود شاهد نیز مانند مشهود علیه گرفتار مى شود.

6. سوره ی مبارکه انعام آیه ی (151)

قُلْ تَعَالَوْاْ أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُواْ بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلاَدَکُم مِّنْ إمْلاَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ وَلاَ تَقْرَبُواْ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلاَ تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذَلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿۱۵۱﴾


ترجمه آیات

بگو بیایید تا برایتان بخوانم آنچه را که پروردگارتان بر شما حرام کرد مکنید و با پدر و مادر به نیکى رفتار کنید و فرزندان خویش را از بیم فقر مکشید که ما شما و ایشان را روزى مى دهیم و به کارهاى زشت آنچه عیان است و آنچه نهان است نزدیک مشوید و نفسى را که خدا کشتن آنرا حرام کرده جز به حق مکشید اینها است که خدا شما را بدان سفارش کرده است شاید تعقل کنید (151)

بیان آیات

بیان آیات مربوط به تحریم محرماتى که به شریعت معینى از شرایع اختصاص ندارد

این آیات محرماتى را بیان مى کند که اختصاص به شریعت معینى از شرایع الهى ندارد، و آن محرمات عبارت است از: شرک به خدا، ترک احسان به پدر و مادر، ارتکاب فواحش و کشتن نفس محترمه بدون حق که از آن جمله است کشتن فرزندان از ترس روزى، نزدیک شدن به مال یتیم مگر به طریق نیکوتر، کمفروشى، ظلم در گفتار، وفا نکردن به عهد خدا و پیروى کردن از غیر راه خدا و بدین وسیله در دین خدا اختلاف انداختن

.

شاهد اینکه محرمات مذکور عمومى است و اختصاصى به یک شریعت ندارد - این است که مى بینیم قرآن کریم همانها را از انبیا (علیهم السلام ) نقل مى کند که در خطابهایى که به امتهاى خود مى کرده اند از آن نهى مى نموده اند، مانند خطابهایى که از نوح، هود، صالح، ابراهیم، لوط، شعیب، موسى و عیسى (علیهماالسلام ) نقل کرده، علاوه بر این، در آیه (شرع لکم من الدین ما وصى به نوحا و الذى اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسى و عیسى ان اقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه ) صریحا فرموده :

سفارشهایى که به این امت شده همان سفارشهایى است که به انبیاى سلف شده است. لطیف ترین تعبیرى که اشاره به این معنا مى کند این است که هم در آیه فوق شرایع انبیا (علیهم السلام ) را (توصیه ) و سفارش خوانده و هم در سه آیه مورد بحث که اصول محرمات این شریعت را مى شمارد سه مرتبه تکرار کرده است که آنچه گفته شد سفارشهایى است که خداوند به شما کرده است، و این خود شاهد روشنى است بر اینکه محرمات مذکور اختصاص به این شریعت نداشته است.

از این هم که بگذریم اگر مساءله را دقیقا مورد مطالعه قرار دهیم خواهیم دید ادیان الهى هر چه هم از جهت اجمال و تفصیل با یکدیگر اختلاف داشته باشند، هیچ یک از آنها بدون تحریم این گونه محرمات معقول نیست تشریع شود، و به عبارت ساده تر، معقول نیست دینى الهى بوده باشد و در آن دین اینگونه امور تحریم نشده باشد حتى آن دینى که براى ساده ترین و ابتدایى ترین نسل بشر تشریع شده است

و بالوالدین احسانا

یعنى احسان کنید به پدر و مادر احسان کردنى. در مجمع البیان گفته : (تقدیر کلام این است که خداوند سفارش کرده در باره پدر و مادر احسان را) و کلام خود را چنین توجیه کرده که : جمله (حرم الله کذا خداوند فلان چیز را حرام کرده ) معنایش این است که (خداوند پیغمبر خود را سفارش کرده که فلان چیز را تحریم کند و امت خود را امر به اجتناب از آن نماید).

عقوق والدین، بعد از شرک به خدا، در شمار بزرگترین گناهان است

به هر حال، خداى تعالى در قرآن کریمش در چند جا احسان به پدر و مادر را تالى توحید و ترک شرک دانسته و هر جا به آن امر کرده قبلا به توحید و ترک شرک امر کرده است، مانند آیه (و قضى ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا) و آیه (و اذ قال لقمان لابنه و هو یعظه یا بنى لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم و وصینا الانسان بوالدیه ) و آیاتى دیگر.

و این خود بهترین دلیل است بر اینکه عقوق والدین بعد از شرک به خداى بزرگ در شمار بزرگترین گناهان، و یا خود، بزرگترین آنها است، اعتبار عقلى هم مؤ ید این معنا است، براى اینکه جامعه انسانى که هرگز انسان نمى تواند بدون آن زندگى و دین داشته باشد امرى است اعتبارى و قراردادى که در حدوث و بقاى خود بستگى به محبت نسل دارد و محبت نسل نیز سرچشمهاى آن رابطه و علاقهاى است که در بین ارحام رد و بدل مى شود، و معلوم است که مرکز این رابطه خانواده است و قوام خانواده از یک طرف به پدر و مادر است و از طرفى دیگر به فرزندان، و فرزندان موقعى احتیاج به رحمت و راءفت پدر و مادر دارند که پدر و مادر طبعا مشتاق اولاد و شیفته پرورش آنانند، به خلاف پدر و مادر که احتیاجشان به فرزندان موقعى است که پیرى عاجز و زبونشان ساخته و از اینکه مستقلا به ضروریات زندگى خود قیام کنند بازشان داشته. بر عکس، فرزندان به عنفوان جوانى رسیده و مى توانند حوایج پدر و مادر را برآورده کنند. و معلوم است که در چنین روزهایى جفاى اولاد نسبت به آنان و متعارف شدن این جفا کارى در میان همه فرزندان نسبت به همه پدران و مادران باعث مى شود عواطف تولید و تربیت به کلى از جامعه رخت بربسته و کسى رغبت به تناسل و تربیت فرزند نکند، و افراد از تشکیل جامعه کوچک که همان خانواده است استنکاف ورزیده، در نتیجه از نسل بشر تنها طبقهاى باقى بماند که در بینشان قرابت رحم و رابطه خویشاوندى وجود نداشته باشد. و پر واضح است که چنین جامعهاى به سرعت رو به انقراض گذاشته دیگر هیچ قانون و سنتى فساد روى آورده را جبران نمى کند، و سعادت دنیا و آخرت از آنان سلب مى شود.


7.سوره ی مبارکه ابراهیم آیه ی (41)

رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ ﴿۴۱﴾


ترجمه آیات

پروردگارا! روزى که حساب بپا شود من و پدر و مادرم را با همه مومنان بیامرز (41).

رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ ﴿۴۱﴾

 ((ابراهیم علیه السلام) با این جمله دعاى خود را ختم نموده است.و همانطور که قبلا هم گفتیم این آخرین دعایى است که وى کرده، و قرآن کریم از او نقل نموده است.و این دعا شبیه به آخرین دعایى است که قرآن از حضرت نوح (علیه السلام) نقل نموده که گفته است:(رب اغفر لى و لوالدى و لمن دخل بیتى مومنا و للمومنین و المومنات).

دلالت آیه بر اینکه (آذرپدر ابراهیم نبوده)

این آیه دلالت دارد بر اینکه ابراهیم فرزند آزر مشرک نبوده، زیرا در این آیه براى پدرش طلب مغفرت کرده است، در حالى که خودش سنین آخر عمر را مى گذرانده، و در اوائل عمر بعد از وعده اى که به آزر داده از وى بیزارى جسته است.در اول به وى گفته:(سلام علیک ساستغفر لک ربى ) و نیز گفته است:(و اغفر لابى انه کان من الضالین ) و سپس از او بیزارى جسته است، که قرآن کریم چنین حکایت مى کند:(و ما کان استغفار ابراهیم لابیه الا عن موعده وعدها ایاه فلما تبین له انه عدو لله تبرء منه ) که تفصیل داستان آنجناب در سوره انعام در جلد هفتم این کتاب گذشت.

و از جمله لطائف که در دعاى آن حضرت به چشم مى خورد، اختلاف تعبیر در نداء است که یکجا (رب ) آمده و جاى دیگر (ربنا).

در اولى بخاطر آن موهبت هایى که خداوند فقط به او ارزانى داشته است - از قبیل سبقت در اسلام و امامت - او را به خود نسبت داده.و در دومى پروردگار را به خودش و دیگران نسبت داده، بخاطر آن نعمتهایى که خداوند هم به او و هم به غیر او ارزانى داشته است


بحث روایتى

(روایتى در ذیل آیاتى که دعاى ابراهیم (ع) را حکایت مى کنند)

در الدر المنثور است که ابو نعیم - در کتاب الدلائل - از عقیل بن ابى طالب روایت کرده که آن روز که شش نفر از اهل مدینه در جمره عقبه نزد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم)  (آمدند، آن حضرت ایشان را نشانید و به سوى خداى تعالى و پرستش او دعوت نمود و پیشنهاد کرد که او را در دعوتش یارى کنند.ایشان از آنجناب در خواست کردند تا آنچه به او وحى شده برایشان بخواند.رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) از سوره ابراهیم این آیه را برایشان خواند:(و اذ قال ابراهیم رب اجعل هذا البلد آمنا و اجنبنى و بنى ان نعبد الاصنام ) و همچنین تا آخر سوره قرائت نمود، و دلهاى شنوندگان آنچنان مجذوب شد که بیدرنگ دعوتش ‍ را پذیرفتند.

و در تفسیر عیاشى از ابى عبیده از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:هر که ما را دوست بدارد او از ما اهل بیت است.پرسیدم فدایت شوم آیا از شما است ؟ فرمود:به خدا سوگند از ما است، مگر کلام خداى را نشنیده اى که از ابراهیم (علیه السلام) حکایت مى کند که فرمود:(فمن تبعنى فانه منى ).

و در همان کتاب از محمد حلبى از امام صادق (علیه السلام) آمده که فرمود:هر که از شما از خدا بترسد و عمل صالح کند او از ما اهل بیت است.راوى پرسید:از شما اهل بیت است ؟ فرمود:آرى، از ما اهل بیت است چون ابراهیم (علیه السلام) در این باره فرموده است:( فمن تبعنى فانه منى ).عمر بن یزید پرسید:آیا چنین کسى از آل محمد است ؟ فرمود:آرى، به خدا سوگند از آل محمد است.آرى، به خدا قسم از خود آل محمد است، مگر نشنیده اى کلام خداى را که فرموده:(ان اولى الناس بابراهیم للذین اتبعوه: نزدیکترین مردم به ابراهیم آن کسانیند که وى را متابعت مى کنند)، و نیز فرموده:(فمن تبعنى فانه منى ).

مؤلف:در بعضى روایات آمده که (فرزندان اسماعیل هرگز بت نپرستیدند، و این به خاطر دعاى ابراهیم (علیه السلام) بود که عرض ‍ کرد:(و اجنبنى و بنى ان نعبد الاصنام ).

و اگر بت را بزرگ مى داشتند عقیده شان این بود که این بتها شفیعان درگاه خدایند).و لیکن این روایات جعلى است که در بیان سابق هم بدان اشاره شد.

و همچنین است آن روایاتى که از طرق عامه و خاصه آمده که (سرزمین طائف جزو سرزمین اردن بود، و چون ابراهیم دعا کرد که خدایا اهل مکه را از میوه ها روزى فرما، خداوند آن قطعه از سرزمین اردن را از آنجا به طائف منتقل نمود (و آن سر زمین نخست در مکه خانه خدا را طواف نمود) و هفت مرتبه دور خانه گردید، و آنگاه در جایى که امروز آن را طائف مى نامند قرار گرفت، (و بخاطر همین طوافش طائف نامیده شد).

چون هر چند از راه معجزه چنین چیزى امکان دارد و محال عقلى نیست، و لیکن این روایات براى اثبات آن کافى نیست، چون بعضى از آنها ضعیف است و بعضى اصلا سند ندارد.علاوه بر اینکه اگر در اثر دعاى ابراهیم چنین امرى عجیب و معجزه اى باهر رخ داده بود، جا داشت در این آیات که همه در مقام ذکر سنت هاى خدایى است آن را نیز یاد مى کرد و مى فرمود که در اثر دعاى ابراهیم ما چنین کارى را کردیم - و خدا داناتر است.

و در مرسله عیاشى از حریز از آن کس که نامش را نبرده از یکى از دو امام باقر یا صادق (علیهمالسلام) آمده که آن جناب آیه را:(رب اغفر لى و لولدى ) قرائت مى کرد که مقصود از (ولد) همان اسماعیل و اسحاق است.و در مرسله دیگرى از جابر از امام باقر (علیه السلام) نظیر این مطلب را روایت نموده است.و ظاهر این دو روایت این است که چون پدر ابراهیم کافر بوده امام (علیه السلام) آیه را بدین صورت قرائت نموده است و لیکن هر دو ضعیف است و چنان نیست که بشود بدانها اعتماد نمود

8. سوره ی مبارکه مریم آیه ی (14)

وَبَرًّا بِوَالِدَیْهِ وَلَمْ یَکُن جَبَّارًا عَصِیًّا ﴿۱۴﴾


ترجمه آیات

و با پدر و مادرش نیکوکار بود و سرکش و نافرمان نبود (14(

و کان تقیا و برا بوالدیه و لم یکن جبارا عصیا

بیان آیات

کلمه (تقى ) صفت مشبهه از تقوى است، و تقوى به اصطلاح علماى علم صرف مثال واوى است یعنى ماده اولیش قاف و واو و یاء بوده و به معناى ورع و پرهیز از حرامهاى خدا و اجتناب از ارتکاب مناهیى است که آدمى را به عذاب خدا مى کشاند، کلمه : (بر) (به فتح باء) نیز صفت مشبهه از ماده (بر) (به کسر باء) به معناى احسان است، و کلمه (جبار) به طورى که در مجمع البیان گفته به معناى کسى است که براى احدى حقى قائل نبوده، دچار جبریت و جبروت شده باشد، و نخل جبار آن درخت خرمائى است که از بلندى دست به آن نرسد، و بنا به قول صاحب مجمع برگشت معناى جبار به این است که آنچنان مستکبر و بلند پرواز باشد که خواسته خود را بر مردم تحمیل کند، و چیزى را از مردم تحمل نکند، مؤ ید این معنا خود آیه مورد بحث است که بعد از کلمه (جبار) کلمه (عصى ) را آورد، چون عصى صفت مشبهه از عصیان است، که اصل در معنایش زیر بار نرفتن است.

از اینجا روشن مى شود که سیاق جملات سه گانه مورد بحث سیاق بیان کلیات احوال آن جناب نسبت به خالق و مخلوق است، جمله (و کان تقیا) حال او را نسبت به پروردگارش بیان مى کند، و جمله : (و برا بوالدیه ) وضع او را نسبت به پدر و مادر حکایت مى نماید، و جمله : (و لم یکن جبارا عصیا) رفتار او را نسبت به سایر مردم شرح مى دهد، و حاصل معناى این جمله این است که آن جناب رؤ وف و رحیم به مردم، و خیر خواه و متواضع نسبت به ایشان بوده، ضعفاى ایشان را یارى مى کرده، و آنهائى را که آمادگى هدایت و رشد داشته اند هدایت مى نموده، و به این بیان 

این معنا نیز روشن مى شود اینکه بعضى از مفسرین کلمه (عصیا) را به عاصى نسبت به پروردگار تفسیر کرده تفسیر درستى نکرده است.

9. سوره ی مبارکه مریم آیه ی (32)

وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا ﴿۳۲﴾



ترجمه آیات

نسبت به مادرم نیکوکارم کرده و گردن کش و نافرمانم نکرده است (32(

وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا ﴿۳۲﴾

یعنى مرا مهربان و رؤ وف نسبت به مردم قرار داد، و یکى از مظاهر آن این است که من به مادرم مهربانم، و نسبت به سایر مردم هم جبار و شقى نیستم، و جبار کسى را گویند که جور خود را به مردم تحمیل کند، ولى خودش جور مردم را تحمل نکند و از ابن عطاء نقل شده که جبار آن کسى است که خیر خواه نباشد و شقى آن کسى است که پذیراى خیر خواهى دیگران نباشد.

10. سوره ی مبارکه اسراء آیه ی(23)

وَقَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا ﴿۲۳﴾

ترجمه آیات 

پروردگارت حکم قطعى کرده که غیر او را نپرستید و به والدین احسان کنید، و اگر یکى از آن دو در حیات تو به حد پیرى رسید، و یا هر دوى آنان سالخورده گشتند زنهار کلمه اى که رنجیده خاطر شوند مگو و کمترین آزار به آنها مرسان و با ایشان به اکرام و احترام سخن بگو (23).

قضاء تشریعى خداوند به نپرستیدن جز او

و قضى ربک الا تعبدوا الا ایاه

جمله (الا تعبدوا الا ایاه )) نفى و استثناء و کلمه (اءن ) مصدریه است، ممکن هم هست بگوئیم (لا تعبدوا...) نهى و استثناء و کلمه (ان ) مصدریه و یا مفسرّه است و به هر حال مجموع مستثنى و مستثنى منه به دو جمله تقسیم مى شود، نظیر این که بگوئیم (او را بپرستید) و (غیر او را نپرستید) و به وجه دیگر، برگشت هر دو جمله به یک حکم است، و آن اینکه (باید او را با اخلاص بپرستید).

و این جمله چه برگشت به دو جمله کند و چه به یک جمله، در هر حال چیزى است که قضاى الهى متعلق بدان شده است، البته قضاى تشریعى خدا که متعلق به احکام و مسائل تشریعى مى شود، و معناى یکطرفى کردن و حکم قاطع مولوى نمودن را مى رساند، و این قضاء همانطور که شامل اوامر خدا مى شود شامل نواهى او نیز مى گردد، همانطور که احکام مثبته را یکطرفى مى کند احکام منفیه را نیز یکطرفى مى کند، به همین جهت فرمود: (و قضى ربّک ) زیرا اگر فرموده بود: (و امر ربّک ان لا تعبدوا...) صحیح نبود زیرا معنایش این مى شد که خدا امر کرده جز او را نپرستید) و حال آنکه نهى کرده از اینکه غیر او را نپرستند و محتاج به نوعى تاءویل و تجوز مى شد.

مساءله امربه اخلاص در پرستش بزرگترین اوامر دینى، و اخلاص در عبادت از واجب ترین واجبات شرعى است، همچنانکه در مقابل، شرک ورزیدن به خداى عزوجل بزرگترین گناه است، و به همین جهت فرمود: (خدا نمى آمرزد این گناه را که بدو شرک بورزند، و پائین تر از آن را از هر که بخواهد مى آمرزد).

و ما اگر یک یک معاصى را تحلیل و تجزیه کنیم خواهیم دید که برگشت تمامى گناهان به شرک است، زیرا اگر انسان غیر خدا یعنى شیطان هاى جنى و انسى و یا هواى نفس و یا جهل را اطاعت نکند هرگز اقدام به هیچ معصیتى نمى کند، و هیچ امر و نهیى را از خدا نافرمانى نمى کند، پس هر گناهى اطاعت از غیر خدا است، و اطاعت هم خود یک نوع عبادت است، همچنانکه در آیات زیر اطاعت شیطان را پرستش وى خوانده و فرمود: (الم اعهد الیکم یا بنى آدم الا تعبدوا الشیطان ) و نیز فرمود: (افرایت من اتخذ الهه هویه ).

حتى کافرى که منکر صانع است نیز مشرک است، زیرا با اینکه فطرت ساده اش حکم مى کند بر اینکه براى عالم صانعى است مع ذلک امر تدبیر عالم را به دست ماده و یا طبیعت و یا دهر مى داند.

و چون مساله همانطور که گفتیم مساءله مهمى بود، لذا آن را قبل از سایراحکام ذکر کرد، با اینکه آن احکام هم هر یک در جاى خود بسیار اهمیت دارند، مانند عقوق والدین و ندادن حقوق واجب مالى و اسراف و تبذیر و فرزند کشى و زنا و قتل نفس و خوردن مال یتیم و عهدشکنى و کم فروشى و پیروى غیر علم و تکبر ورزیدن، وبا اینکه مساءله اخلاص در عبادت را بر اینها مقدم داشت در آخر و بعد از شمردن اینها مجددا همین اخلاص را خاطر نشان ساخته و از شرک نهى فرمود.

و بالوالدین احسانا

این جمله عطف است بر جمله قبلى و معنایش چنین است (پروردگارت چنین حکم رانده که: تحسنوا بالوالدین احسانا) و احسان در فعل، مقابل بدى و آزار است.

نیکى کردن به والدین، از مهمترین واجبات بعد از توحید

معلوم مى شود مساءله احسان به پدر و مادر بعد از مساءله توحید خدا واجب ترین واجبات است همچنانکه مساءله عقوق بعد از شرک ورزیدن به خدا از بزرگترین گناهان کبیره است، و به همین جهت این مساءله را بعد از مساءله توحید و قبل از سایر احکام اسم برده و این نکته را نه تنها در این آیات متذکر شده، بلکه در موارد متعددى از کلام خود همین ترتیب را به کار بسته.

در سوره انعام پیرامون تفسیر آیه 151 که شبیه به آیه مورد بحث است گذشت که گفتیم رابطه عاطفى میان پدر و مادر از یک طرف و میان فرزندان از طرف دیگر از بزرگترین روابط اجتماعى است که قوام و استوارى جامعه انسانى بدانها است، و همین وسیله اى است طبیعى که زن و شوهر را به حال اجتماع نگهداشته و نمى گذارد از هم جدا شوند، بنابراین از نظر سنت اجتماعى و به حکم فطرت، لازم است آدمى پدر و مادر خود را احترام کند و به ایشان احسان نماید زیرا که اگر این حکم در اجتماع جریان نیابد و فرزندان با پدر و مادر خود معامله یک بیگانه را بکنند قطعا آن عاطفه از بین رفته و شیرازه اجتماع به کلى از هم گسیخته .مى گردد

إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا ﴿۲۳﴾

کلمه (اما) مرکب است از (ان ) شرطیه و (ماى ) زائده، و اگر این ما، زائده نبود جائز نبود که نون تاکید ثقیله در آخر فعل شرط که (یبلغ ) باشد، در آید، اثر ماء زائده این است که چنین کارى را تجویز مى کند.

کلمه (کبر) به معناى بزرگسالى است، و کلمه (اف ) مانند کلمه (آخ ) در فارسى، انزجار را مى رساند، و کلمه (نهر) به معناى رنجاندن است که یا با داد زدن به روى کسى انجام مى گیرد و یا با درشت حرف زدن.

آیه در مقام انحصار حکم به دوران پیرى پدر و مادر نیست 

اگر حکم را اختصاص به دوران پیرى پدر و مادر داده از این جهت بوده که پدر و مادر، در آن دوران سخت ترین حالات را دارند، و بیشتر احساس احتیاج به کمک فرزند مى نمایند، زیرا از بسیارى از واجبات زندگى خود ناتوانند، و همین معنا یکى از آمال پدر و مادر است که همواره از فرزندان خود آرزو مى کنند، آرى روزگارى که پرستارى از فرزند را مى کردند و روزگار دیگرى که مشقات آنان را تحمل مى نمودند، و باز در روزگارى که زحمت تربیت آنها رابه دوش مى کشیدند، در همه این ادوار که فرزند از تاءمین واجبات خود عاجز بود آنها این آرزو را در سر مى پروراندند که در روزگار پیرى از دستگیرى فرزند برخوردار شوند.

پس آیه شریفه نمى خواهد حکم را منحصر در دوران پیرى پدر و مادر کند، بلکه مى خواهد وجوب احترام پدر و مادر و رعایت احترام تام در معاشرت و سخن گفتن با ایشان را بفهماند، حال چه در هنگام احتیاجشان به مساعدات فرزند و چه در هر حال دیگر، و معناى آیه روشن است

11. سوره ی مبارکه اسراء آیه ی(24)

 وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا ﴿۲۴﴾

ترجمه آیات 

از در رحمت پر و بال مسکنت بر ایشان بگستر و بگو پروردگارا این دو را رحم کن همانطور که مرا در کوچکیم تربیت کردند (24

امر به تواضع و خضوع در برابر والدین و دعا براى آنها

وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا ﴿۲۴﴾

کلمه (خفض جناح ) (پر و بال گستردن ) کنایه است از مبالغه در تواضع و خضوع زبانى و عملى، و این معنا از همان صحنه اى گرفته شده که جوجه بال و پر خود را باز مى کند تا مهر و محبت مادر را تحریک نموده و او را به فراهم ساختن غذا وادار سازد، و به همین جهت کلمه جناح را مقید به ذلت کرده و فرمود: (جناح الذل ) و معناى آیه این است که: (انسان باید در معاشرت و گفتگوى با پدر و مادر طورى روبرو شود که پدر و مادر تواضع و خضوع او را احساس کنند، و بفهمند که او خود را در برابر ایشان خوار مى دارد، و نسبت به ایشان مهر و رحمت دارد).

این در صورتى است که (ذل ) به معناى خوارى باشد، و اگربه معناى مطاوعه باشد از گستردن بال مرغان جوجه دار ماءخوذ شده که از در مهر و محبت بال خود را براى جوجه هاى خود باز مى کنند تا آنها را زیر پر خود جمع آورى نمایند، و از سرما و شکار شدن حفظ کنند.

و در اینکه فرمود: (و بگو پروردگارا ایشان را رحم کن آنچنانکه ایشان مرا در کوچکیم تربیت کردند) دوران کوچکى و ناتوانى فرزند مرا به یادش مى آورد، و به او خاطرنشان مى سازد، در این دوره که پدر و مادر ناتوان شده تو بیاد دوره ناتوانى خود باش و از خدا بخواه که خداى سبحان ایشان را رحم کند، آنچنانکه ایشان تو را رحم نموده و در کوچکیت تربیت کردند.

در مجمع البیان مى گوید: این آیه دلالت دارد بر اینکه دعاى فرزند براى پدر و مادرش که از دنیا رفته اند مسموع است، زیرا اگر مسموع نبود و براى آنها اثرى نداشت معنا نداشت که در این آیه امر به دعا کند.

مؤلف: لیکن آیه بیش از این دلالت ندارد که دعاى فرزند در مظنّه اجابت است و چنین دعائى بى خاصیت نیست، زیرا هم گفتیم که ممکن است به اجابت رسد و هم اینکه ادبى است دینى که فرزند از آن استفاده مى برد، و لو در موردى مستجاب نشود، و پدر و مادر از آن بهره مند نگردند، علاوه بر این، مرحوم طبرسى دعا را مختص به حال بعد از مرگ پدر و مادر دانسته، و حال آنکه آیه شریفه مطلق است

12. سوره ی مبارکه اسراء آیه ی(25)

رَّبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکُمْ إِن تَکُونُواْ صَالِحِینَ فَإِنَّهُ کَانَ لِلأَوَّابِینَ غَفُورًا ﴿۲۵﴾

ترجمه آیات

پروردگار شما، به آنچه در دلهاى شما است آگاه است اگر صالح باشید خداوند براى توبه گزاران غفور است رَّبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکُمْ إِن تَکُونُواْ صَالِحِینَ فَإِنَّهُ کَانَ لِلأَوَّابِینَ غَفُورًا ﴿۲۵﴾

 

سیاق آیات حکم مى کند که این آیه نیز متعلق به مطالب آیات قبل (در باره پدر و مادر) باشد، بنابراین باید گفت این آیه، متعرض آن حالى است که احیانا از فرزند حرکت ناگوارى سرزده که پدر و مادر از وى رنجیده و متاءذى شده اند، و اگر صریحا اسم فرزند را نیاورده و اسم آن عمل را هم نبرده، براى این بوده است که بفهماند همانطور که مرتکب شدن به این اعمال سزاوار نیست، بیان آن نیز مصلحت نبوده و نباید بازگو شود.

پس اینکه فرمود: (ربّکم اعلم بما فى نفوسکم ) معنایش این است که پروردگار شما از خود شما بهتر مى داند که چه حرکتى کردید و این مقدمه است براى بعدش که مى فرماید: (ان تکونوا صالحین ) و مجموعا معنایش این مى شود که اگر شما صالح باشید و خداوند هم این صلاح را درنفوس و ارواح شما ببیند، او نسبت به توبه کاران آمرزنده است.

و در جمله (فانّه کان للاوّابین غفورا) کلمه (اوابین ) به معناى برگشت کنندگان به سوى خداست که در هر گناهى که مى خواهند انجام دهند به یاد خدا افتاده و بر مى گردند. و این تعبیر از قبیل بیان عام در مورد خاص است.

و معنایش این است که اگر شما صالح باشید و خداوند هم این صلاح را در روح شما ببیند و شما در یک لغزشى که نسبت به والدین خود مرتکب شدید به سوى خدا بازگشت کرده و توبه نمودید، خداوند شما را مى آمرزد، براى اینکه او همواره در باره اوابین (و بازگشت کنندگان) غفور و بخشنده بوده است.

13.سوره ی مبارکه عنکبوت آیه ی(8)

 وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًا وَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۸﴾

 

ترجمه آیات

و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش به احسان کرده ایم (و در عین حال گفته ایم ) اگر به تو اصرار ورزیدند که چیزى را که بدان علم ندارى شریک من سازى اطاعتشان مکن، برگشت شما فرزندان و پدر و مادرتان به سوى من است آن وقت به آنچه مى کردید آگاهتان مى کنم

امر به نیکى به والدین و نهى از پیروى ایشان در شرک ورزیدن به خدا

وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًا وَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا

(و ان جاهداک لتشرک بى...) - این جمله تتمه همان توصیه است، که آن را به انسان خطاب کرده، و انسان را نهى کرده از اینکه پدر و مادر را در شرک اطاعت کند، چون توصیه قبلى در معناى امر است و ممکن است کسى خیال کند اینکه دستور داده اند پدر و مادر را اطاعت کنند، این اطاعت در صورتى هم که پدر و مادر فرزند را دعوت به شرک کردند واجب است، لذا دنبالش از این گونه اطاعت نهى کرده، و فرموده اگر اصرار کردند که شرک بورزى اطاعتشان مکن.

با اینکه در سابق انسان غایب فرض شده بود، و مى فرمود: ما به انسان چنین و چنان توصیه کردیم، در جمله مورد بحث ناگهان انسان مورد خطاب قرار گرفته، مى فرماید: و اگر پدر و مادر تو اصرار کردند، که چه و چه اطاعتشان مکن و این التفات بدین منظور به کار رفته که با انسان صریح تر سخن را گفته باشد، و دیگر نقطه ابهامى باقى نماند، و باز به همین جهت فرمود: (لتشرک بى - که به من شرک بورزید) و نفرمود: (لتشرک بالله ) - دقت بفرمایید -.

و برگشت معناى جمله به این است که : ما انسان را نهى کردیم از شرک هر چند که شرک ورزیدنش اطاعت پدر و مادرش باشد، و در این دستور خود هیچ نقطه ابهامى باقى نگذاشتیم.

و در اینکه فرمود: (ما لیس لک به علم ) اشاره است به علت نهى از اطاعت، و حاصل آن این است که : اگر گفتیم پدر و مادر را در شرک به خدا اطاعت مکن، براى این است که اگر پدر و مادرى فرزند خود را دعوت کنند به اینکه نسبت به خدا شرک بورزد، در حقیقت دعوت کرده اند به جهل و نادانى و افتراء به خدا، و خدا همواره از پیروى غیر علم نهى کرده، از آن جمله فرموده : (و لا تقف ما لیس لک به علم - چیزى را که بدان علم ندارى پیروى مکن ).

و به همین مناسبت در ذیل جمله مورد بحث فرموده : (الى مرجعکم، فانبئکم بما کنتم تعملون ) یعنى به زودى به شما مى فهمانم که اعمالتان که یکى از آنها بت پرستى و شرک به خداى سبحان بود چه معنا داشت.

و معناى آیه این است که : ما به انسان ها در خصوص پدر و مادرشان عهد خوبى کردیم، و دستورشان دادیم که به پدر و مادر احسان کنند، و اگر کوشش کردند که به من شرک بورزید، اطاعتشان مکنید، براى اینکه این اطاعت پیروى چیزى است که علمى بدان ندارید.

در این آیه شریفه - همان طورى که قبلا اشاره کردیم - توبیخ کنایه اى است به بعضى از کسانى که ایمان به خدا آورده و سپس به اصرار پدر و مادر از ایمان خود برگشته اند

14. سوره ی مبارکه لقمان آیه ی(14)

وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ ﴿۱۴﴾


ما انسان را در مورد پدر و مادرش، و مخصوصا مادرش، که با ناتوانى روز افزون حامل وى بوده، و از شیر بریدنش تا دو سال طول مى کشد، سفارش کردیم، و گفتیم : مرا، و پدر و مادرت را سپاس بدار، که سرانجام به سوى من است (14)

و وصینا الانسان بوالدیه... الى المصیر

تشکر از پدر و مادر شکر خدا است 

این آیه، جمله معترضه اى است که در وسط کلمات لقمان قرار گرفته، و از کلمات او نیست، و اگر در اینجا واقع شده، براى این است که دلالت کند بر وجوب شکر والدین، مانند شکر خدا، بلکه شکر والدین، شکر خدا است، چون منتهى به سفارش و امر خداى تعالى است، پس شکر پدر و مادر عبادت خدا و شکر اوست.

(حملته امه وهنا على وهن و فصاله فى عامین ) - در این جمله پاره اى از مشقات و اذیت ها که مادر در حمل فرزند، و تربیت او تحمل مى کند، ذکر شده تا شنونده را به شکر پدر و مادر و بخصوص مادر وا بدارد.

کلمه (وهن ) به معناى ضعف است، و در آیه شریفه حال و به معناى صاحب وهن است، ممکن هم هست مفعول مطلق باشد، و تقدیر کلام (تهن وهنا على وهن ) بوده باشد. و کلمه (فصال )، به معناى از شیر جدا شدن، و شیر ندادن به بچه است، و معناى اینکه فرمود: (از شیر گرفتنش در دو سال است )، یعنى بعد از تحقق دو سال، آن نیز محقق مى شود، و در نتیجه مدت شیر دادن دو سال مى شود، و چون با آیه (و حمله و فصاله ثلاثون شهرا - حملش و از شیر گرفتنش سى ماه است ) ضمیمه شود، این نکته به دست مى آید که کمترین مدت حاملگى زن شش ماه است، که در بحث روایتى آینده، باز به این نکته اشاره خواهد شد ان شاء الله.

(ان اشکر لى و لوالدیک الى المصیر) - این جمله تفسیر (وصینا...) است، و معنایش این است که وصیت ما همانا امر به شکر پدر و مادر بود، همچنان که امر به شکر خدا نیز کردیم، و جمله (الى المصیر) انذار و تاکید امر به شکر است.

در این جمله نیز التفاتى نظیر التفات در جمله (ان اشکر لله ) بکار رفته، که نکته اش نیز همان نکته است.

15. سوره ی مبارکه لقمان آیه ی(15)

وَإِن جَاهَدَاکَ عَلى أَن تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ﴿۱۵﴾

ترجمه آیات

و اگر بکوشند تا چیزى را که در مورد آن علم ندارى با من شریک کنى اطاعتشان مکن، و در این دنیا به نیکى همدمشان باش، طریق کسى را که سوى من بازگشته است پیروى کن، که درآخر بازگشت شما نیز نزد من است، و از اعمالى که مى کرده اید خبرتان مى دهیم (15).

بیان موردى که نباید در آن از والدین اطاعت کرد

و ان جاهداک على ان تشرک بى ما لیس لک به علم فلا تطعهما... کنتم تعملون

یعنى اگر پدر و مادر به تو اصرار کردند که چیزى را که علم بدان ندارى و یا حقیقت آن را نمى شناسى شریک من بگیرى، اطاعتشان مکن، و براى من شریکى مگیر، و مراد از اینکه شریک مفروض حقیقتش نامعلوم است، این است که چنین چیزى اصلا وجود ندارد، و مجهول مطلقى است که علم بدان تعلق نمى گیرد، پس برگشت معنا به این مى شود که چیزى را که چیزى نیست شریک من مگیر، این حاصل آن چیزى است که زمخشرى در کشاف گفته، و چه بسا آیه (اتنبئون الله بما لا یعلم فى السموات و لا فى الارض ) این معنا را تاکید مى کند، یعنى به شریکى که در همه این عوالم وجود ندارد.

ولى بعضى دیگر از مفسرین گفته اند کلمه (تشرک ) در اینجا به معناى (تکفر) و کلمه (ما) به معناى (الذى ) است، و معناى آیه این است که هر چه پدر و مادر به تو اصرار کردند که به من کفر بورزى، کفرى که هیچ دلیل و حجتى بر آن نداشته باشى، اطاعتشان مکن، موید این احتمال این است که خداى تعالى در کلام مجیدش مکرر سلطان یعنى برهان بر شرک را نفى کرده، از آن جمله مثلا فرموده : (ما تعبدون من دونه الا اسماء سمیتموها انتم و آباوکم ما انزل الله بها من سلطان ) و آیات دیگرى نظیر آن.

(و صاحبهما فى الدنیا معروفا و اتبع سبیل من اناب الى ) - این دو جمله به منزله خلاصه و توضیحى است از مطالب دو آیه قبل، که سفارش والدین را مى کرد، و از اطاعت آنان در مورد شرک به خدا نهى مى کرد.


بخاطر والدین نباید از دین - که رهنماى سعادت ابدى است - چشم پوشى کرد

مى فرماید: بر انسان واجب است که در امور دنیوى نه در احکام شرعى که راه خدا است، با پدر و مادر خود به طور پسندیده و متعارف مصاحبت کند، نه به طور ناشایست، و رعایت حال آن دو را نموده، با رفق و نرمى رفتار نماید، و جفا و خشونت در حقشان روا ندارد، مشقاتى که از ناحیه آنان مى بیند تحمل نماید، چون دنیا بیش از چند روزى گذرا نیست، و محرومیتهایى که از ناحیه آن دو مى بیند قابل تحمل است، بخلاف دین، که نباید به خاطر پدر و مادر از آن چشم پوشید، چون راه سعادت ابدى است، پس اگر پدر و مادر از آنهایى باشند که به خدا رجوع دارند، باید راه آن دو را پیروى کند، و گرنه راه غیر آن دو را، که با خدا انابه دارند.

از این بیان روشن مى شود که در جمله (و اتبع سبیل من اناب الى ) اختصارى لطیف بکار رفته، چون در عین کوتاهیش مى فهماند اگر پدر و مادر با خدا بودند، باید راهشان را پیروى کنى، و گرنه اطاعتشان بر تو واجب نیست، و باید راه غیر آن دو را، یعنى راه کسانى را که با خدا هستند پیروى نمایى.

(ثم الى مرجعکم فانبئکم بما کنتم تعملون ) - یعنى این مطلبى که گفته شد تکلیف و وظیفه دنیایى شما است، و سپس چیزى نمى گذرد که به سوى من بر مى گردید، آن وقت شما را به حقیقت آن چه مى کردید آگاه مى کنم، و بر حسب کرده هایتان چه خیر و چه شر حکم خواهم کرد.

از آنچه گذشت این معنا روشن شد که جمله (فى الدنیا) سه نکته را در بر دارد، اول این که مصاحبت به نیکى و معروف را منحصر مى کند در امور مادى و دنیایى، نه امور دینى و معنوى، دوم اینکه تکلیف را سبک مى کند، و مى فهماند تکلیف مذکور هر چه هم دشوار باشد، در چند روزى انگشت شمار، و مدتى اندک به دوش شما است، پس تحمل بار خدمت به آنان شما را خیلى به ستوه نیاورد، سوم اینکه مى فهماند این کلمه در مقابل جمله (ثم الى مرجعکم ) قرار دارد، و در نتیجه سفارش مى شود به اینکه آخرت را در نظر داشته باشند


16. سوره ی مبارکه  احقاف آیه ی(15)

وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهًا وَوَضَعَتْهُ کُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿۱۵﴾




ترجمه آیات


مـا بـه انسان سفارش پدر و مادرش را کردیم که به ایشان احسان کند احساسى مخصوص بـه آنـان، مـادرش او را بـه حـمـلى نـاراحـت کـنـنـده حـمـل کـرد و بـه وضـعـى نـاراحـت کـنـنـده بـزایـیـد و حمل او تا روزى که از شیرش مى گیرد سى ماه است و تا هنگامى که به حد بلوغ و رشد عـقـلى بـرسـد هـمـچـنـان پـدر و مـادر مـراقـبـش هـسـتـنـد تـا بـه حـد چهل سالگى برسد. آن وقت مى گوید: پروردگارا نصیبم کن که شکر آن نعمت هایى که بـه مـن و پـدر و مـادرم انـعـام فـرمـودى بـه جـاى آرم و اعـمـال صـالح کـه مـایـه خـشـنودى تو باشد انجام دهم . پروردگارا ذریه مرا هم برایم اصلاح فرما. پروردگارا من امروز به درگاهت توبه مى آورم و از تسلیم شدگانت هستم (15).

17. سوره ی مبارکه  احقاف آیه ی(16)

أُوْلَئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجاوَزُ عَن سَیِّئَاتِهِمْ فِی أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کَانُوا یُوعَدُونَ ﴿۱۶﴾

ترجمه آیات

ایـن گـونـه انـسـانـهـایـنـد کـه مـا بـهـتـریـن اعـمـالشـان را قـبـول مـى کـنـیـم و از گـنـاهـان ایـشـان هـم درمـى گـذریـم آنـچـنـان کـه از گـنـاهـان اهـل بـهـشـت درمى گذریم، و این وعده صدقى است که از آغاز خلقت تا به امروز گوشزد انسانها شده است(16) 

18. سوره ی مبارکه  احقاف آیه ی(17)

وَالَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَّکُمَا أَتَعِدَانِنِی أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتْ الْقُرُونُ مِن قَبْلِی وَهُمَا یَسْتَغِیثَانِ اللَّهَ وَیْلَکَ آمِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَیَقُولُ مَا هَذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ ﴿۱۷﴾

ترجمه آیات

و آن کـس کـه بـه پـدر و مـادرش مـى گفت : اف بر شما تا کى مرا مى ترسانید از اینکه دوبـاره زنـده شـوم ایـن همه مردم که قبل از من مردند کدامشان برگشتند. پدر و مادرش به خـدا پـنـاه مى برند تا شاید فرزندشان را هدایت کند و به فرزند مى گویند: واى بر تـو بـه روز جـزاء ایـمـان آور که وعده خدا حق است، و او همچنان مى گوید: اینها خرافات عـهـد قـدیـم اسـت (17).

19. سوره ی مبارکه  احقاف آیه ی(18)

أُوْلَئِکَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ کَانُوا خَاسِرِینَ ﴿۱۸﴾

ترجمه آیات

چـنـیـن کـسـانى عذاب خدا بر آنان حتمى شده است و در زمره امت هاى گذشته از جن و انسند که زیانکار شدند (18).

سوره ی مبارکه  احقاف آیه ی(19).20

وَلِکُلٍّ دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُوا وَلِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ ﴿۱۹﴾


ترجمه آیات

و بـراى هـر یـک از انـسـانـهـاى نـامـبـرده درجـاتـى اسـت از پاداش و کیفر اعمالشان (و این اختلافها به خاطر اهدافى است ناگفتنى و یکى از آنها این است که ) پروردگارشان خود اعمالشان را به ایشان بر مى گرداند تا ظلمى به ایشان نشود (19)

بیان آیات از15تا19


بـعـد از آنـکـه در جـمـله (لیـنـذر الذیـن ظـلمـوا و بشرى للمحسنین ) مردم را به دو قسم (ظـالمـین ) و (محسنین ) تقسیم نمود و در آن اشاره کرد به اینکه ظالمان سرنوشتى دارنـد کـه هـمواره از آن مى ترسند و خود را بر حذر مى دارند، و محسنین سرنوشتى دارند کـه هـمـواره بـرایـشـان مـسـرت آور اسـت، ایـنـک در ایـن فصل از آیات همان مطالب را به طور مفصل شرح مى دهد و مى فرماید: مردم دو دسته اند: یـک دسـتـه تـائبـین هستند که همواره به سوى خدا رجوع دارند و در برابر او تسلیمند، و ایـشـان کـسـانـى اند که اعمال نیکترشان قبول مى شود، و از گناهانشان در مى گذرند، و جـزو اصـحـاب جـنـتـند. دسته دیگر خاسران و زیانکارانند که همان سرنوشتى که امت هاى گذشته از جن و انس بدان گرفتار شدند در باره اینان نیز حتمى شده.

آنـگـاه طـائفـه اول را بـه کـسـى مـثـل زده که ایمان به خدا دارد و تسلیم او و نیکوکار به والدیـن خـویـش اسـت و هـمـواره از خـدا مـى خواهد تا شکر بر نعمتهایش را به او الهام کند، نعمتهایى که به خودش داده، و نعمتهایى که به پدر و مادرش ارزانى داشته، و نیز مى خـواهـد کـه عـمـل صـالح و اصـلاح ذریه اش را به وى الهام کند. و طائفه دوم را به کسى مـثـل زده کـه عـاق پـدر و مادرش باشد، وقتى او را به سوى ایمان به خدا و روز جزاء مى خـوانـنـد مـى گـوید: این حرفها جزو خرافات کهنه و قدیمى است، و به این اکتفاء نموده پدر و مادر را تهدید مى کند که دیگر از این حرفها نزنند.

و وصینا الانسان بوالدیه احسانا..

کلمه (وصیت ) به طورىکه راغب گفته به معناى آن است که به دیگرى پیشنهاد کنى کـه فـلان کـار را بـکـنـد، و ایـن پـیـشـنـهـاد تـواءم بـا موعظه و خیرخواهى باشد. و کلمه (تـوصـیـه ) بـر وزن تـفـعـیـل و از مـاده وصـیـت است ؛ و در قرآن آمده : (و وصى بها ابراهیم بنیه ) پس مى توان گفت مفعول دوم این کلمه که با حرف (باء) مفعولش مى شـود، از قـبیل اعمال است (چون همیشه انسان، دیگرى را توصیه مى کند که عملى را انجام دهد)، در نتیجه توصیه خدا به والدین، توصیه فرزندان است به عملى که مربوط به والدین باشد که عبارت است از احسان به آنان.

معناى آیه : (و وصینا الانسان بوالدیه احسانا...) 

و بـنـابـرایـن بیان، تقدیر کلام (و وصینا الانسان بوالدیه ان یحسن الیهما احسانا) مى باشد، یعنى ما سفارش کردیم انسان را به پدر و مادرش که به آن دو احسان کند به هـر مـقـدار کـه بـاشـد و بـتـواند. مفسرین در اعراب کلمه (احسانا) اقوالى دیگر دارند. بـعـضـى گـفـتـه انـد: کلمه مذکور مفعول مطلق است اما بر این اساس که کلمه (وصینا) مـتـضـمـن مـعناى (احسنا) باشد، و تقدیر کلام (وصینا الانسان محسنین الیهما احسانا) اسـت. و بـعـضـى دیـگـر گـفـتـه اند: کلمه مذکور صفت است براى مصدرى که حذف شده، البته با مضافى که در تقدیر است، و تقدیر کلام (و وصینا ایصاء ذا احسان ) است. بـعـضـى دیـگـر گفته اند: کلمه مزبور مفعول له است، و تقدیر کلام (و وصینا الانسان بـوالدیـه لاحـسـانـنـا الیـهـمـا) اسـت. و نـیـز وجـوهـى دیـگـر از ایـن قبیل.

و بـه هـر حـال (بربه والدین و احسان به ایشان ) از احکام عمومى خداست که همانطور که در تفسیر آیه (قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم الا تشرکوا به شیئا و بالوالدین احـسـانـا) گـذشـت، در هـمـه شـرایـع تـشـریع شده، و به همین جهت فرمود: (و وصینا الانسان ) و سفارش را عمومیت داد به هر انسانى، نه تنها مسلمانان.

آنـگـاه دنـبـال این سفارش اشاره کرد به ناراحتى هایى که مادر انسان در دوران حاملگى، وضع حمل و شیر دادن تحمل مى کند تا اشاره کرده باشد به ملاک حکم، و عواطف و غریزه رحمت و راءفت انسان را برانگیزد، لذا فرمود: (حملته امه کرها و وضعته کرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا).

و اما اینکه فرمود: (و حمله و فصاله ثلاثون شهرا) بدین حساب است که به حکم آیه (و الوالدات یـرضـعـن اولادهـن حـولیـن کـاملین ) و آیه (و فصاله فى عامین ) دوران شـیر دادن به فرزند دو سال است، و کمترین مدت حاملگى هم شش ماه است، که مجموع آن سى ماه مى شود.

و کـلمـه (فـصـال ) بـه مـعـنـاى فـاصـله انـداخـتـن بـیـن طـفـل و شـیـر خـوردن اسـت، و اگـر کـلمـه دو سـال را ظـرف قـرار داد بـراى فـصـال، بـه ایـن عـنـایـت اسـت کـه آخـریـن حـد شـیـر دادن دو سـال اسـت، و مـعـلوم اسـت کـه ایـن مـحـقـق نـمـى شـود، مـگـر بـه گـذشـتـن دو سال .

(حـتـى اذا بـلغ اشـده و بـلغ اربـعـیـن سـنه ) - (بلوغ اشد) به معناى رسیدن به زمانى از عمر است که در آن زمان قواى آدمى محکم مى شود. و ما در تفسیر آیه (و لما بلغ اشـده اتـیـنـاه حـکـمـا و عـلمـا) اخـتـلافـى را کـه مـفـسـرین در معناى (بلوغ اءشد) دارند نـقـل کـردیـم، و گـفـتـیـم کـه بـلوغ چـهـل سـال عـادتـا مـلازم بـا رسـیـدن بـه کمال عقل است.

(قـال رب اوزعـنـى ان اشـکـر نـعـمـتـک التـى انـعـمـت عـلى و عـلى والدى و ان اعـمـل صالحا ترضیه ) - کلمه (اوزعنى ) از مصدر (ایزاع ) است که معناى الهام را مـى دهد، و این الهام، الهام آن امورى نیست که اگر خدا عنایت نکند آدمى به حسب طبع خود علم به آنها پیدا نمى کند، و آیه (و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها) از آن خـبـر مـى دهـد، بـلکـه الهـام عـمـلى و بـه مـعـنـاى وادار کـردن، و دعـوت بـاطـنـى بـه عمل خیر و شکر نعمت و بالاخره عمل صالح است.

دعا و در خواست توفیق شکر نعمت و انجام اعمال صالح و مرضى خدا 

خـداى تـعـالى در ایـن آیه آن نعمتى را که سائل درخواست کرده نام نبرده ، تا هم نعمتهاى ظاهرى چون حیات، رزق، شعور و اراده را، و هم نعمتهاى باطنى چون ایمان به خدا اسلام، خـشـوع، تـوکـل بـر خدا و تفویض به خدا را شامل شود. پس جمله (رب اوزعنى ان اشکر نـعـمـتـک...) درخواست این است که نعمت ثناء بر او را ارزانیش بدارد تا با اظهار قلى و عملى نعمت او را اظهار نماید. اما قولى که روشن است. و اما عملى به اینکه نعمت هاى خدا را طورى استعمال کند که همه بفهمند نعمت وى از خداى سبحان است و خدا آن را به وى داده، و از نـاحیه خود او نیست، و لازمه این گونه استعمال این است که عبودیت و مملوکیت این انسان در گفتار و کردارش هویدا باشد.

و ایـنـکـه کـلمه (نعمت ) را با جمله (التى انعمت على و على والدى ) تفسیر کرده مى فـهـماند که شکر مذکورم از طرف خود سائل است، و هم از طرف پدر و مادرش. و در حقیقت فرزند بعد از درگذشت پدر و مادرش زبان ذکر گویى براى آنان است.

(و ان اعـمـل صـالحـا تـرضـیـه ) - این جمله عطف است بر جمله (ان اشکر...)، و سؤ ال دیـگـرى اسـت مـتـمـم سـؤ ال شـکـر، چـون شـکـر نـعـمـت چـیـزى اسـت کـه ظـاهـر اعـمـال انـسـان را زیـنـت مـى دهـد، و صـلاحـیت پذیرفتن خداى تعالى زیورى است که باطن اعمال را مى آراید، و آن را خالص براى خدا مى سازد.

(و اصلح لى فى ذریتى ) - اصلاح در ذریه به این معنا است که صلاح را در ایشان ایـجـاد کـنـد و چـون ایـن ایـجاد از ناحیه خداست، معنایش این مى شود که ذریه را موفق به عـمـل صـالح سـازد، و ایـن اعمال صالح کار دلهایشان را به صلاح بکشاند. و اگر کلمه اصـلاح را مـقـیـد کرد به قید (لى ) و گفت (ذریه ام را براى من اصلاح کن ) براى ایـن اسـت کـه بفهماند اصلاحى درخواست مى کند که خود او از اصلاح آنان بهره مند شود، یعنى ذریه او به وى احسان کنند، همانطور که او به پدر و مادرش احسان مى کرد.

و خـلاصـه دعـاى ایـن اسـت کـه خـدا شـکـر نـعـمـتـش و عـمـل صـالح را بـه وى الهام کند، و او را نیکوکار به پدر و مادرش سازد، و ذریه اش را بـراى او چـنـان کـند که او را براى پدر و مادرش کرده بود. در تفسیر آیه 144 از سوره آل عـمـران و آیه 17 از سوره اعراف گفتیم که شکر نعمت خدا به معناى حقیقیش این است که بنده خدا خالص براى خدا باشد، پس برگشت معناى دعا به درخواست خلوص نیت و صلاح عمل است.

(انـى تـبـت الیـک و انـى مـن المسلمین ) - یعنى من به سوى تو برگشتم و از کسانى هـستم که امور را تسلیم تو نمودند، به طورى که تو هیچ اراده اى نکردى مگر آنکه آنان نیز همان را خواستند، بلکه جز آنچه تو مى خواهى نمى خواهند.

ایـن جـمـله در مـقـام بـیـان عـلت مـطـالبـى اسـت کـه در دعا بوده. این آیه از آنجا که دعا را نـقـل مى کند، و آن را رد ننموده، بلکه با وعده قبولى آن را تاءیید مى کند و مى فرماید: (اولئک الذین نتقبل عنهم...)، این نکته را روشن مى سازد که وقتى توبه و تسلیم خدا شـدن در کـسـى جـمـع شـد، دنـبـالش خـداونـد آنـچـه را کـه بـاعـث خلوص وى مى شود به دل او الهـام مى کند، و در نتیجه هم ذاتا از مخلصین - به فتحه لام - مى شود، و هم عملا از مخلصین - به کسره لام.

اما اینکه توبه و تسلیم مؤثر در اخلاص ذات است، در همین نزدیکیها بدان اشاره کردیم. و امـا تـاءثـیـر آن در اخـلاص عـمـل بـراى ایـنـکـه عـمـل بـه خـاطـر قـبول خدا صالح نمى شود، و به سوى او بالا نمى رود، مگر وقتى که خالص براى او باشد، همچنان که فرمود: (الا لله الدین الخالص

21. سوره ی مبارکه  نوح آیه ی(28)

رَبِّ اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِمَن دَخَلَ بَیْتِیَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِینَ إِلَّا تَبَارًا ﴿۲۸﴾


منظور از (من دخل بیتى ) مؤمنین از قوم او است، و منظور از جمله ( و للمؤمنین و المومنات ) تمامى زن ها و مردهاى مؤمن تا روز قیامت است.


22. سوره ی مبارکه  بلد آیه ی (3)

وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ ﴿۳﴾


ترجمه آیات

و سوگند به آن پدرى که این شهر را بنا نهاد و فرزندى که پدید آورد (3)


بیان اینکه سوگند (و والد و ما ولد) سوگند به ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلم) است 

وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ ﴿۳﴾

از آنجا که از نظر ادبیت رعایت تناسب بین سوگند و بین چیزى که مى خواهیم با سوگند اثبات کنیم لازم است، لذا باید بگوییم مراد از (والد و ما ولد) کسى است که بین او و بین بلدى که مورد سوگند واقع شده نسبت روشنى بوده، و این معنا با ابراهیم خلیل (علیه السلام) و فرزندش اسماعیل (علیه السلام) منطبق است، که سبب اصلى در بناى این شهر و بانیان خود بیت الحرام بودند، و خداى تعالى درباره آنان فرمود: (و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و اسمعیل )، و ابراهیم (علیهماالسلم) بود که از خداى تعالى درخواست کرد مکه را شهر امن قرار دهد: (و اذ قال ابراهیم رب اجعل هذا البلد امنا).

و نکره آوردن کلمه (والد - پدرى ) به منظور تعظیم و بزرگداشت آن پدر بوده، و اگر نفرمود: (و والد و من ولد - و پدرى و فرزندى که پدید آورد)، و به جایش فرمود: (و والد و ما ولد - و پدرى و آنچه پدید آورد)، براى این بود که آن فرزند را مدح نموده، بفهماند فرزندى عجیب بوده، نظیر آیه (و اللّه اعلم بما وضعت ) که در پاسخ به مادر مریم که گفت من دختر زاییدم فرمود: خدا بهتر مى دانست که چه زاییده، با اینکه مى توانست بفرماید: خدا بهتر مى داند که دختر زاییده، ولى عبارت چه زاییده عظمت و اهمیت آن طفل را مى رساند.

و معناى آیه مورد بحث هم این است که : سوگند مى خورم به پدرى عظیم الشان که ابراهیم باشد، و به آنچه برایش متولد شد، یعنى پسرى عجیب که امرى شگفت آور و اثرى مبارک داشت، و آن اسماعیل پسرش بود، سوگند به این دو تن که بانیان این شهر بودند، در نتیجه مفاد آیات سه گانه سوگند به مکه معظمه و به رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) است، که در آن شهرى زیست، و به ابراهیم و اسماعیل است، که بنیانگذار آن شهر بودند.

چند قول دیگر درباره مراد از (والد و ما ولد) 

ولى بعضى از مفسرین گفته اند: مراد از (والد)، ابراهیم (علیه السلام) و مراد از (ماولد) تمامى اولاد عرب او است، ولى این نظریه درست نیست، براى اینکه بسیار بعید است که خداى تعالى پیغمبر اسلام و ابراهیم (علیهما السلم) را با امثال ابو لهب و ابو جهل و سایر پیشوایان کفر در سوگند خود جمع نموده، در سیاقى واحد به همه سوگند یاد کند، با اینکه خود ابراهیم (علیه السلام) از کسانى که پیرویش نکنند و دین توحید را نپذیرند بیزارى جسته بود، و به حکایت قرآن کریم از خداى تعالى درخواست کرده بود که (و اجنبنى و بنى ان نعبد الاصنام رب انهن اضللن کثیرا من الناس فمن تبعنى فانه منى و من عصانى فانک غفور رحیم ).

پس کسى که منظور از (ماولد) را اولاد ابراهیم گرفته ناگزیر است کلام خود را تخصیص بزند، و بگوید منظورم از اولاد ابراهیم خصوص مسلمانان از ایشان است، همچنان که خود ابراهیم و اسماعیل در دعایى که هنگام ساختن کعبه کردند، بنا به حکایت قرآن کریم گفتند: (ربنا و اجعلنا مسلمین لک و من ذریتنا امه مسلمه لک و ارنا مناسکنا و تب علینا).

بعضى دیگر گفته اند: مراد از (والد و ماولد) آدم (علیه السلام) و همه ذریه او است به این بیان که این آیات مى خواهد به خلقت انسان در رنج سوگند یاد کند، و خداى تعالى در ابقاى وجود این نوع یعنى نوع انسانى سنت ولادت را مقرر فرموده، در این آیات به محصول این سنت که همان پدرى و فرزندى است سوگند خورده ، به اینکه انسان در تلاش و تعب و رنج است، و این مقتضاى نوع خلقت او از زمان ولادت تا روز مرگ است.

و این وجه فى نفسه وجه بدى نیست، و لیکن صاحب این نظریه باید به این سوال پاسخ دهد که مناسبت میان سنت ولادت با شهر مکه چیست ؟ با اینکه تمامى مولودهاى عالم داخل در سوگند هستند؟ بعضى گفته اند: مراد آدم، و صلحاى از ذریه او است، و گویا این هم خواسته همان نظر قبلى را بگوید، با این تفاوت که اشکال قبلى ما را هم رفع کرده باشد، که گفتیم چگونه ممکن است خداى تعالى به صالحان و صالحان یکجا سوگند یاد کند.

بعضى دیگر گفته اند: مراد از آن دو همه پدران و همه فرزندان است.

بعضى دیگر گفته اند: مراد از (والد)، متولد و از (ماولد) غیر متولد است و قائل این وجه کلمه (ما) را نافیه گرفته، نه موصوله.

بعضى مراد از (والد) را رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) و مراد از (ماولد) را امت او دانسته اند، به این دلیل که آن جناب به منزله پدر امت است، ولى همه این وجوه از نظر لفظ و سیاق، وجوه بعیدى است



مقالات حجت الاسلام علی خزاعی احادیثی درباره پدر و مادر


احادیث درمورد پدرومادر


 1.ازپیامبر اسلام حضرت محمد مصطفی (ص)رجل اتی النبی (ص)فقال:یارسول الله اوصنی فقال:لاتشرک بالله شیئا وان حسرقت بالنار وعذبت الله وقلبک مطمئن بالایمان ،ووالدیکفاطئمها حیین کانااومیتین،وان امراکان تخرج من اهلکومالک فافعل،فان ذالک من الایمان.

مردی نزد پیامبر آمد وگفت:ای رسول خدا مرا سفارشی کن .فرمود:چیزی را شریک خدا مساز اگرچه به آتش سوزانده شدی وشکنجه گردی مگر آنکه در صورت (اظهار شرک )دلت به ایمان مطمئن ومحکم باشد.واز پدر و مادرت فرمان ببر وبه آنان نیکی کن ،زنده باشند یا مرده،واگرتورا امر کردندکه همسرت ،مالت را رها کن،بکن.که این جزو ایمان است.

این حدیث پیامبر مقام بالای پدر و مادر را می رساندوامرآنها را نیز واجب دانسته است


 2.امام صادق که می فرماید:

علی بن ابراهیم ،عن ابیه،عن ابی عیر ،عن سیف،عن ابی عبدالله(ع)قال:یاتی یوم القیامه شی مثلا الکبه فیر ظهرالمومن فیدخله الجنه،فیقال هذالبر.

امام صادق (ع )فرمود روز قیامت چیزی مانند گلوله می آید وبر پشت مومن میکوبد واورا وارد بهشت می کند،به او میگویند که این نیکوکاری توست(نیکوکاری نسبت به پدر و مادر)


3.امام راضا(ع)بر رفتار پسندیده با پدر مادر توصیه فرموده واین نکات را بیان میکند:نیکی به پدر ومادر اگرچه مشترک باشد واجب است ولی محدوده اطاعت از پدرو مادر تا جایی است که اطاعت از آنها معصیت خدا نباشد((


4.معمربن خلاء به امام رضا (ع)عرض کرد:

اگر پدر ومادرم مذهب حق را نشناسند دعایشان کنم،امام فرمودند:برای آنها دعا کن واز جانب آنها صدقه بده واگر زنده باشند ومذهب حق را نشناخته باشندبا آنها مدارا کن ،زیرا رسول خدا(ص)فرموده اند:خدا مرا به رحمت فرستاده نه به بی مهری ونافرمانی((


5.خداوند به سه چیز همراه با سه چیز دیگر امر کرده است((امر بالشکر له وللوالدین فمن لم یشکر والدیه یشکرالله))امرکرده است که از او تشکر کنندوسپاس گذار او باشند همراه با شکرو سپاس از والدین.پس هرکه از والدین خود تشکر نکرده وآنها را سپاس نگفته،شکر خدا را به جا نیاورده واورا سپاس نگفته است))


6.امام (ع)درباره عقوق والدین هشدار می دهد.(خداوند متعال عقوق والدین را حرام کرده واین به سبب خروج از اطاعت خداوند  وتعظیم والدین وکفران نعمت وابطال شکر خدا وسپاس گذاری است.اگر عقوق والدین حرام نشده بودقطع نسل پیش می آمدواحترام پدر ومادر از بین می رفت وکسی حقوق آنها را نمی شناخت درنتیجه قطع رحم می شدوپدر مادر اولاد خود را ترک می کردندوفرزندان همه از نیکی آنها خودداری می کردند1(ج71ص75))


7.سئل رسول الله(ص):

من اعظم حقا علی الرجل؟.قال:والداه

از حضرت رسول (ص)پرسیده شده:چه کسی حقش بر مرد،از همه بزرگ تر است.فرمودند:پدرومادر((مشکاه الانوارج1ص399))


8.رسول خدا فرموده اند:

مردی به پدر ومادرش درحالی که زنده اند نیکی میکند وهرگاه مردند برای آنها طلب آمورزش نمی کننداو عاق والدین می شود وهمانا مرد درحالی که آن دو زنده اند عاق پدرو مادر است. پس هرگاه فوت کردند برای آن دو زیاد طلب آمورزش می کننددر نتیجه نیکوکار نوشته می شود((مشکاه الانوار ج1ص399))


9.از امام کاظم روایت شده که فرموده اند:از حضرت رسول الله(ص)سوال شد.حق پدر بر فرزند چیست؟فرمودند:

فرزند نباید پدرش را به اسم (اسمش )صدا بزند ،در جلو آنان راه نرود،پیش از پدر نشیند،وسیله فحش دادن اورا فراهم نکند.((مشکاه الانوار ج1ص399))


10.مردی خدمت پیامبر (ص) آمد واز ایشان راجع به نیکی والدین پرسید.پیامبر فرمودند:به مادرت نیکی کن،به مادرت نیکی کن، به مادرت نیکی کنوبعد فرمودند:به پدرت نیکی کن ،به پدرت نیکی کن،به پدرت نیکی کن،پیامبر نیکی به مادر را اول شروع کرد.(مشکاه الانوار ج1ص401)


11.ازمهنی بن حکم واواز پدرش واواز جدش روایت شده:به پیامبر عرض کردم:ای رسول خدا به چه کسی خوبی کنم:فرمودند به مادرت.عرض کردم بعد به چه کسی:فرمودن بعد به مادرت.عرض کردم بعد به چه کسی؟فرمودند:بعد به مادرت.عرض کردم بعد به چه کسی؟فرمودند؟بعد به پدرت.(مشکاه الانوارج1 ص401)این حدیث شریف نشان می دهد مقام بالای مادر را وبعد از مقام بالای مادر مقام پدر است.


12.از حضرت ابی عبدالله(ع)روایت شده که فرموده ان:

خواهر رضایی رسول خدا (ص)به خدمت پیامبر شرف یاب شد،رسول خدا (ص)چون اورا دید از دیدن او شادمان شد،برایش فرش گسترانیده واورا روی فرش بنشاند،بعد شروع به صحبت کردند وچهره اش شادمان وخندان شد،سپس خواهر پیامبر بلند شد ورفت.برادر همان زن آمد ولی پیامبر احترامی که از خواهرش نمود ازاو آنگونه احترام نکرد.عرض شد،ای رسول خدا،رفتاری که با او انجام دادی با برادرش انجام ندادی؟!فرمودند:بخاطر اینکه خواهر نسبت به پدر ومادرش ازاو مهربان تر بود((مشکاه الانوار ج1ص403))


13.حضرت ابی جعفر (ع)فرموده اند:مردی خدمت رسول الله (ص)آمد عرض کرد پدرو مادرم دوران طولانی عمر کردند وبعد پدرم مرد،مادر پیری دارم به قدری پیر است که غذارا برایش می جوم،آنچنان که برای بچه ها می دهند.بالش زیر سرش را مثل بچه ها می گذارم،اورا در گهواره می گذارم،گهواره را به حرکت در میآورم تا بخوابد.بعد کارش به جایی رسیده که از من چیزی می خواهد حرفش را نمیفهمم که چه می خواهد.وچیزی که به او میگویم سخن مرا نمیفهمد.چون این حال را دیدم ازخدا درخواستی کردم،که به من پستانی عنایت فرماید که ازآن شیر جاری شود،تا اورا شیر دهم.وگفت:خدابه من پستان داد.سپس سینه اش را باز نمود.سپس گفت:همانطور که او مرا شیر می داد من هم اورا شیر دادم به تو خیری رسید که خواستی وقصد قربت داشتی.عرض کرد گفت آیا جبران خدمات مادرم را نموده ام ؟پیامبر فرمود خیرهنوز جبران یکی از ناله های اورا نکرده ای.(بحارالانوارج1ص403)


14.حضرت ابی عبدالله فرمودند:

به پدرانتان نیکی کنید،تا فرزندانتان به شما نیکی کنند چشمانتان را از زنان مردم ببندید،تا از زنان شما چشم پوشی کنند.

15.آن حضرت فرمودند سه چیز می باشد که باید آنها را در هر حالی اداکرد.1-برگردادن امانت به انسان چه خوب یا بد.2-وفای به پیمان بد وخوب3-خوبی به پدر و مادر چه خوب باشند چه بد(مشکاه الانوارج1 ص405)


16.رسول خدا (ص)در سخنی از سخنانش فرموده اند:از عاق پدر ومادر بپرهیزید،زیرا که بوی بهشت از مسیر یک هزار سال راه پیدا می شود.ولی آن را 1-عاق پدر ومادر2-قطع کننده خویشاوندی3-پیر مرد زناکار4-وهمسایه متکبر نمیابند.همانا تکبر برای خداوند رب العالمین است(مشکاه الانوارج1 ص405)


17.رسول خدا(ص)فرموده اند:خدا مردی را که1- پدر ومادرش را به نیکی کمک کند.یاری می نماید2-همسایه ای که همسایه اش را به نیکی یاری کند3- رفیقی که رفیقش را به نیکی یاری کند4-دوستی که دوستش را به نیکی یاری دهد5-مردی که پادشاه را به نیکی کمک کند.خدا آنها را رحمت می کند

((مشکاه الانوارج1 ص405))


18.امام صادق (ع)فرموده اند :هرکس که مایل است سختی جان دادن بر او سبک شود باید1-پیوند خویشاوندی کند2-به پدر ومادرش نیکی نماید،هرگاه چنین کرد،خدا سختی جان دادن را بر او آسان کند،وهرگز درزندگیش فقر وبی نوایی را نبیند(مشکاه الانوار ج1 ص405)


19.امام صادق (ع)فرمودند :کمترین عاق گفتن اف است واگر خدا چیزی آسان تر از اف بداند از آن جلوگیری کند(مشکاه الانوار ج1 ص405)


20.امام باقر (ع)روایت می کند:موسی بن عمران عرض کرد پروردگارا مرا سفارش کن .خداوند فرمودند:تورا به خودم سفارش می کنم.سپس عرض کرد:پروردگارا من را وصیت کن.فرمود تورا به مادرت وصیت می کنم،عرض کرد:پروردگارا مراوصیت کن.فرمود تورا به مادرت وصیت می کنم.عرض کرد :پروردگارا مرا وصیت کن .فرمود:تورا به مادرت وصیت میکنم.فرمود:بدین جهت است که برای مادر دوسوموبرای پدر یک سوم نیکی است(مشکاه الانوار ج1 ص407)


21.رسول خدا فرموده اند:خوشنودی خدا با خوشنودی پدر ومادر،خشم خدا با خشم پدرو مادر میباشد((مشکاه الانوار ج1 ص407))


22.رسول خدا(ص)فرمودند:فرزند نیکوکار نیست،مگر آنکه هرگاه به سوی پدرو مادر به رحمتنگاه کند برای او به هرنگاه حج قبول شده ای باشد.عرض شد:ای رسول خدا:اگرچه صد مرتبهنگاه  کند؟فرمودند :بله.خدا بزرگتر ونیکوست((مشکاه الانوار ج1ص407))


23.رسول خدا (ص)فرمودند:هرکس به پدر و مادرش خوبی کند.خداعمرش را دراز گرداند.((مشکاه الانوار ج1ص407))


24.رسول خدافرمودند:سه دعا مستجاب می شود.1-دعای مظلوم وستم دیده2-دعای مسافر3-دعای پدر(مشکاه الانوار ج1 ص407)


25.رسول خدا(ص)میفرمایددعای پدر برای فرزندش مانند دعای پیامبر است برای امتش.(مشکاه الانوار ج1ص407)


26.از حضرت ابی عبدالله (ع)روایت شده که فرمودند:از حق پدرو مادر بر فرزند این است ،که قرض آنان را بدهند،به نزرشان وفا کنند،سبب فحش برای آنان نشود،هرگاه این کارها را انجام داد نیکوکار باشد.اگرچه در زندگی اورا عاق کرده باشندواگر قرض آنان را ندهد،به نزرشان وفا نکنند،وسیله فحش برای آنان باشند،عاق باشد.اگرچه درزندگی به آنان خوبی کرده باشد.((مشکاه الانوارج1ص409))


27.پیامبر اکرم (ص)فرمودند:اوصی الشاهدمن امتی والغایب ومن فی اصلاب الرجال النساءالی یوم القیامه ببر والوالدین وان سافر اهدهم فی ذالک سنتین فان ذلک من امر الذین))امتم را تا روز قیامت به هرکس که حاضر یا غایب باشد،درپشت مردان ودر رحم مادران باشند،به نیکی به پدر ومادر سفارش می کنم،اگرچه یکی از آن دو دوسال در مسافرت باشدزیرا که این نیکی از دستور دین است.(مشکاه الانوار ج1ص409)


28.حضرت ابی عبدالله (ع)فرمودند:قسمتی از عاق این است که مرد به سوی پدر ومادرش تند نگاه کند.(مشکاه الانوارج1ص411)


29.حضرت ابی عبدالله (ع)فرمودند:روز قیامت شود پرده ای از پرده های بهشت برداشته شود،سپس از فاصله ای پانصد سال برای آن کس که روح دارد بوی بهشت پیدا می شودمگر یک گروه.عرض کردم آن یک گروه چه کسانی هستند:فرمودند:عاق پدر ومادر(مشکاه الانوار ج1  ص411)


30.از حضرت ابی جعفر(ع)شنیدم که می فرمودند:

همانا پدرم که خداوند چهره اش را گرامی دارد،به مردی که پسرش به او نگاه کرد در حالی که پسر به بازوی پدرش تکیه کره بود فرمود:حضرت علی بن الحسین(ع)تازمانی که زنده بودندبا اوسخن نگفت.(مشکاه الانوار ج1ص411)


31.منصوربن حازم گوید به امام صادق (ع)گفتم:کدامین عمل برتر است؟فرمودند:1-نماز در وقت 2-نیکی به پدر ومادر3-جهاد در راه خدای بزرگ(اصول کافی ج4ص337)


32.امام صادق(ع) فرمودند: چه مانع می شود مردی از شما که به پدر و مادر نیکی کند،زنده باشند یا مرده؟برای آنها نماز بخواند،واز جانب آنها صدقه بدهد،وحج گذاردو روزه بگیرد،که آنچه کرده ثوابش برای آنها باشدوبرای خودش هم مانند آن خواهد بود،وخدای بزرگ بخاطر نیکی وصله ای که کرده خیر فراوانی برایش خواهد افزود.(اصول کافی ج4 ص338)


33.امام صادق (ع) فرمودند:مردی نزد رسول خدا (ص)آمدو گفت:ای رسول خدا من به جهاد بسیار میل ونشاط دارم،پیامبر فرمودند:پس درراه خدا جهاد کن که اگر کشته شوی نزد خدا زنده باشی وروزی می خوری،واگر بمیری پاداشت بر خداست(واگر زنده بازگردی،از گناهان بازگشته ای مانند روزی که به دنیا آمده ای.

گفتند ای رسول خدا:من پدر و مادر پیری دارم که خود را با من مانوس پنداردواز رفتن من به جهاد کرامت دارند.رسول خدا فرمودند:با پدرو مادرت بمان،که سوگند به آن که جانم به دست اوست،انس یک شب و روز آنها به تو از جهاد یک سال بهتر است(اصول کافی ج4 ص340)


34.ابراهیم بن شعیب گوید:به امام صادق (ع) گفتم پدرم جدا ًپیرو ضعیف شده است،وما اورا برای قضای حاجت به دوش می گیریم،فرمودند:اگر بتوانی خودت این کار را بکن،وبا دست لقمه به دهان او بگذار که فردا برای تو سپری از آتش خواهد بود.(اصول کافی ج4ص343)


35.جابر (جعفی)گوید:از مردی شنیدم که به امام صادق (ع)میگفت:پدرو مادرم مخالف این مذهب (مذهب شیعه)اند،فرمود:با آنان نیکی کن همانا با مسلمانانی که ولایت مارادارند نیکی می کنی(کافی ج4 ص343)


36.امام باقر (ع) فرمود:سه چیز است که خدای بزرگ برای هیچ کس درباره آنها رخصتی قرار نداده است.1-ادای امانت به نیکوکار وبدکار2-وفای به عهد با نیکوکاروبدکار 3-ونیکی به پدرو مادر نیکوکار باشد یا بدکار.(اصول کافی ج4ص344)


37.امام صادق (ع)فرمودند:از سنت ونیکوکاری (به پدر)آن است که کنیه مرد به نام پدرش باشد(اصول کافی ج4ص344)

زیرا همان گونه که مومن حق ایمان دارد پدر مادر هم حق ولادت دارند توضیح برای حدیث 37 بود)

توضیح:یعنی پدر کنیه فرزندش را به نام پدر خود گذارد.مثلا،اگر نام پدرش محمد باشد کنیه فرزندش را به ابو محمد بگذارد،یا آنکه دیگران شخص را به نام پدرش بخوانند .مثلابگویند:ابن محمد،یا آنکه آدمی خود را به نام پدرش بخواند:چنانکه علی (ع)خودرا ابن ابی طالب بخواند:واین تعظیمی نسبت به پدر است((


38.سدی گوید:به امام باقر گفتم:آیا فرزند می توان پدرش را پاداش دهد؟(یعنی زحمات اورا جبران کند)؟فرمود:پاداش برای پدر نیست مگر دردوصورت1-پدر برده باشد وفرزند او را بخرد وآزاد کند2-پدر بدهکار باشد وفرزندش آن را بپردازد(اصول کافی ج4ص    346)


سید قطب حدیثی به ایم مضمون از پیامبر (ص)نقل می کند:مردی مشغول طواف بود ومادرش را بر دوش گرفته وطواف می داد.پیامبر (ص)را در همان حال مشاهده کرد عرض کرد:آیا حق مادرم را با این کار انجام داده ام ؟فرمودند:نه حتی جبران یکی از ناله های اورا (به هنگام وضع حمل نمیکند!

(یکصد موضوع اخلاقی در قرآن وحدیث آیت ا...مکارم شیرازی ص239)


40.جوانی نزد پیامبر (ص)برای شرکت در جهاد (آنجاکه جهاد عینی نبود)آمد،پیامبر فرمود:اولاکوالده قال نعم قال فازمعهافان الجنه تحت قدمها)؛آیا مادری داری ؟عرض کرد:آری ؛فرمودند :در خدمت مادر باش که بهشت زیر پای مادران است((جامع الصادات2/261)


41.ام سلمه خدمت پیامبر (ص)رسید وعرض کرد:همه افتخارات نصیب مردان شده،زنان بیچاره چه سهمی از این افتخارات دارند؟پیامبر (ص)فرمودند:(بلی اذا حملت المرئه کانت بمنزله الصائم القائم المجاهد بنفسه ومالد فی سبیل الله فاذا وضعت کان لها بکل مص کعدل عتق محردمن ولد اسماعیل فاذا فرغت من رضاعه ضرب ملک کریم علی جنبها وقال استانفی عدل فقد غفرلک!)آری،زنان هم افتخارات فراوانی دارند !هنگامی که زن باردار می شود ،در تمام طول و مدت حمل به منزله روزه دارو شب زنده دارومجاهد در راه خدا با جان و مال استوهنگامی که وضع حمل میکندآنقدر خدا به او پاداش می دهد که هیچکس حد آن را از عظمت نمی داند؛وهنگامی که فرزندش را شیر می دهددر برابر هرمکیدن از سوی کودک خداوند پاداش آزاد کردن برده ای از فرزندان اسماعیل را به او می دهد،وهنگامی که دوران شیرخوارگی کودک تمام شودیکی از فرشتگان بزرگوار خداوندبر پهلوی او می زندومی گوید:برنامه اعمال خودرا از نوع آغاز کن چرا که خداوند همه گناهان تو را بخشیده است(گویی نامه عملت ازنو آغاز شده است)مسائل الشیعه 15/175


42.در حدیث دیگری که از بسیاری از کتب آمده است پیامبر فرموده اند (الجنه تحت اقدام الامهات))بهشت زیر پای مادران است(وتنها از طریق خضوع وهمچنین خاک راه بودن در برابر آنها می توان بر بهشت برین راه یافت.)یکصد موضوع اخلاقی در قرآن وحدیث ص342


43.از امام کاظم (،)نقل شد که پیامبر (ص)فرموده اند:حق پدر بر فرزند اینکه:1- اورا بانام صد نزند(بلکه بگوید پدرم)2-جلوتر از او راه نرود3-وقبل از او ننشیند4-کاری نکند که مردم به پدرش بدگویی کنند(نگویند که خداپدرت را نیامرزد که چنین کردی)((تفسیر نورالثقلین3/149))


44.امام محمد باقر (ع)فرمودند:کسی که از روی خشم وغضب به سوی پدر ومادر نگاه کند ،در وقتی که بر او ظلم کنند ایشان ،خداوند هیچ نماز اورا قبول نمی کند.حلیه المتقین ص165


45.امام محمد باقر (ع)فرمودند:که هر که خواهد خدا سکرات مرگ را بر او آسان کند،باید که با خویشان خود احسان کند وبا پدر ومادر نیکی کند اگرچنین کند ،سختی های مرگ را حق تعالی بر او آسان کندوهرگزدر زندگانی اورا پریشانی نرسد(حلیه المتقین ص166)


46.امام محمد باقر(ع)فرمودند:که چهار خصلت است که هرکس از مومنان در او خصلتها جمع شود حق تعالی اعلا مراتب بهشت در بلندترین غرفه های عزت وشرف اورا جادهد1-کسی که یتیمی را جادهد ومتوجه احوال او گردد واز برای او جای پدر باشد2-وکسی که خرج پدرومادر را بکشد وبا ایشان مدارا کند ونیکی با ایشان کند هرگز ایشان را آزار نکند و3-کسی که بنده خدا را یاری کند وسفاهت وتندی با اونکند واعانت کند.اورا بر خدماتی که بر او می فرماید:وکاری که بر او دشوار است به او نفرماید.حلیه المتقین ص166


47.شیخ کلینی روایت کرده است منصوربن حازم که گفت:گفتم به حضرت صادق (ع):کدام عمل افضل اعمال است؟فرمود:1- نماز در وقت آن و2-نیکی به والدین و3-جهاد در راه خدا(منتهی الاعمال ج3 باب 14 ص2083


48.رسول خدا(ص)فرمودند:مسرورترین نیکوکاران درقیامت مردی است که به والدین خود پس از مرگشان نیکی کند.مفاتیح الحیاه فصل یکم ص220


(برخی زمان ها برای نیکی به والدین )

نیکی به والدین زمان معینی ندارد؛ولی در برخی زمان ها پاداشی مضاعف دارد.

49.امام باقر (ع)می فرماید:یکی از بهترین اعمال روز عید قربان،نیکی به پدر ومادر است(مفاتیح الحیاه ص220))


50.رسول خدا(ص)فرمودند:هرکس قبر پدرمادرش را در هر روز جمعه زیارت کند بخشوده می شود واز نیکو کاران به شمار میآید(مفاتیح الحیاه ص 220))


((برخی از آثار نیکی به والدین))

51.رضایت الهی :برپایه روایتی نخستین چیزی که خدا درلوح محفوظ نگاشته این است که خدایی جزمن نیست وهرکس پدرو مادرش از او خوشنود باشند من از اوخوشنود هستم.(مفاتیح الحیاه ص221)


52.نزول رحمت آسمانی.رسول خدا(ص)فرمودند:درهای رحمت آسمان در چهارهنگام گشوده می شود 1-هنگام بارش بارن2- هنگام نگاه فرزند به چهره والدین 3- هنگام گشوده شدن در کعبه وهنگام عقد ازدواج.(مفاتیح الحیاه ص221)


53.بهره مندی از بهترین غرفه های بهشتی :امام باقر(ع)فرمودند :چهار سنت است که هرکه از مومنان باشد،خدا اورا در بالاترین مرتبه بهشتدر غرفه هایی بهتر از غرفه های بهشت وعالی ترین مرتبه شرف جا می دهد.....1-کسی که به پدر مادر خود نفاق کند2-= با اندوه مدارا کند3- به آنان نیکی کند4-وآنها را اندوگین نسازد.مفایح الحیاه ص221.)


54.بهره مندی از سایه عرش الهی .امام صادق (ع)فرمودند :روزی حضرت موسی (س)در حال مناجات با پروردگارش مردی را در سایه عرش الهی دید.پرسید:<پروردگارا!این کیست که عرش تو بر او سایه افکنده است؟فرمود:اوکسی است که نیکوکاربه پدر ومادر خود است واهل سخن چینی نیست.مفاتیح الحیاه ص221


55.نشانه تشییع:امام صادق (ع)فرمودند ای جابر!شیعیان ما شناختهنمی شوند مگر با...نیکی به پدرو مادر.(مفاتیح الحیاهص222)


(مادر)

56.امام صادق (ع)فرمودند حق مادرت این است بدانی او تورا به گونه ای حکل کرد که هیچکس دیگه ای را چنین،حمل نمیکندو تورا از عمر ثمره قلب خود چیزی عطا کرد که هیچکس به دیگری نمی دهد وتورا با همه اعضای بدن خود محافظت کرد وباکی نداشت که گرسنه باشد وبه تو غذا دهد یا تشنه باشد وتورا سیراب کند،یا خودش عریان باشد وتورا بپوشاند یا خود در آفتاب باشد تا تورا در سایه قرار دهد وبرای تو از خوابش بگذرد وتورا از سرما وگرما حفظ کرد تا برای او باشی.بدان که توان شکر اورا نداری جز به یاری خدا وتوفیق او .(مفاتیح الحیاه ص222)


((اولویت حق مادر(( 

57.حق مادر به قدری گسترده و مهم است که حتی از جق پدر برتر است از این رو رسول خدا(ص)می فرمایند:هرگاه در نماز مستحب بودی وپدرت تورا فراخواند ؛نمازت را قطع نکن ولی اگر مادرت تورا فرا خواند نمازت را قطع واجابتش کن.(مفایتح الحیاه ص223)

58.رسول خدا(ص)می فرماید:رضایت پروردگار در رضایت پدر وخشم پروردگار در خشم پدر است.مفاتیح الحیاه ص224

59.امام سجاد(ع) می فرماید :حق پدرت این است که بدانی او ریشه تو وتو شاخه اوهستی وبدان که اگر او نبود تو نبودی،پس هرگاه در خودت نعمتی یافتی که شادمانت می کند بدان که پدر برای تو ریشه آن نعمت است وحمد خدا به جای آورد ووبه اندازه آن نعمت از او شکرگذار باشد (مفاتیح الحیاه ص224)


60.امام رضا (ع) هم در این باره فرمودند: بر توباد که فرمانبرداری از پدر و نیکی به وی و فروتنی و خاکساری  در برابر او و بزرگ داشتن و گرامی داشتن  او و نیز آرام سخن گفتن در حضورش زیرا پدر ریشه و پسر شاخه اوست . اگر پدر خدا پسر را هم تقدیر نمیکرد . اموال  آبرو و جانتان را  برایشان  بذل کنید که .... جان و مال تو برای پدر است ، در دنیا ا ز پدران به نیکی پیروی کنید و پس از مرگشان برای آنان  دعا و طلب رحمت کنید ....  ((مفاتیح الحیاه ص225))

((البته، این بدان معنا نیست که پدر حق جفا بر فرزند  داشته باشد بلکه اگر جفا کند گرفتار عاق فرزند می شود . ((


 61.امام رضا (ع) ضمن توصیه دعا به پدر پس از مرگ وی میفرماید : روایت شده که هرکس در حیات پدرش با او نیکی کند ولی پس از وفاتش برای او دعا نکند خدا اورا ( قاطع رحم ) نام می نهد . (مفاتیح الحیاه ص226)


62.رسول خدا (ص)فرمودند  از ستم در والدین بپرهیزید . زیرا بوی بهشت از راهی  هزار ساله به مشام می رسد ؛ ولی عاق والدین ... آن  را نمی یابد ( مفاتیح الحیاه ص227)


63.پیامبر (ص) فرمودند : بالاتر از هر عقوق ستم بر والدین ستمی است تا اینکه کسی یکی از والدین خود را بکشد و هرگاه چنین کرد عقوقی بدتر از آن نیست (مفاتیح الحیاه ص228)


((برخی از آثار در رفتار با پدر و مادر ))

بد رفتاری با پدر و مادر افزون بر کفیر اخروی  زیان ها دنیوی نیز دارد بر پاییه

 حدیثی قدسی : 

64.خداوند فرمودند : به عزت و جلال و بلندی شانم سوگند اگر عاق والدین عبادت همه پیامبران را انجام دهد از او پذیرفته  نمی شود . ( مفاتیح الحیاه ص228) 


65.امام هادی (ع )فرمودند :عقوق والدین موجب کاهش ( مرگ افراد خاندان ) مزلت و خاری  در دنیا می شود (مفاتیح الحیاه ص228) امام صادق (ع) فرمودند : از جمله پیامد های دنیوی  آزار والدین ،مانع شدن از اجابت دعاست  و هوا ( فضای معنوی ) را تاریک می کند .(مفاتیح الحیاه ص228)

66.احترام و احسان به هفت گروه لازم وواجب است :1. والدین 2. خویشاوندان 3. دانشمندان 4. سادات 5. همسایگان 6. پیر مردان 7. برادران ایمانی . ( بهترین  ارمغان ص220)


 .67امام علی (ع ) فرمودند : بر والدین  اکرم الطباع  . نیکی پدر و مادر ارزشمند ترین  خلق هاست .((بحر النوار ج 77 ص216)) 


68.امام رضا (ع) فرمودند : ازپدرت اطاعت  کن و نسبت به آن به مراتب نیکی و تواضع  و خضوع و تکریم را معلوم دار . چون خداوند در قرآن شریف حق پدر و مادر را قرین حق خود قرار داده  و فرموده است : شکر گذار  من و شکر گذار پدر و مادرت باش که برگشت همه به سوی من است .( تفصیر مجمع البیان ج6 ص411)


69.عاق کیست؟خداوند به حضرت موسی وحی فرمود:همانا کسی که به پدر ومادر نیکی کند ومرا رها کند،اسم اورا نیکوکار بنویسیموکسی که مرا نیکی کند وپدرومادرش را واگذارد،وی را عاق می نویسم(معراج السعاده ص 384)


70.امام رضا (ع) می فرماید:نیکی به پدرو مادر واجب است اگرچه مشرک باشند.(بهار الانوار ج74 ص72)


71.امام علی (ع) می فرماید:همانا فرزند را به پدر ،وپدر را به فرزند حقی است.حق پدر بر فرزند این است که فرزند در همه چیز جزنافرمانی خدا از خدا اطاعت کند.وحق فرزند بر پدر آن است که 1- نام نیکو بر فرزندش انتخاب کند2-خوب تربیتش کند3-اورا قرآن بیاموزد(نهج البلاغه حکمت 399 ص518)


((دو طایفه از رحمت خدا دور هستند))

72.رسول خدا (ص)فرمودند:کسی که ماه مبارک رمضان را درک کند وآمرزیده نشود پس دورگرداند خداوند اورا از رحمتش وکسی که درک کند زندگی پدرمادرش را آمرزیده نشود،خداوند او را از رحمتش دور گرداند،یعنی به واسطه حسن خدمت واحسان به پدرو مادر موجبات آممرزش خویش را فراهم نسازد)،از رحمت خداوند به دور است.(حقوق متقابل اسلام ص53))


73.رسول خدا (ص)سه مرتبه فرموده اند(رغم انفه)) یعنی بینی اش به خاک مالیده باد،سوال کردند چه کسی را می فرمایید؟کسی که پدر ومادر یا یکی از آنها را درک کند ،وبه بهشت نرود.(حقوق متقابل اسلام ص54)


74.رسول اکرم(ص)فرمودند:به فرزند نافرمان گفته می شود هرکار عبادی که می خواهی بکن،اما من تورا نمی آمرزم.(بحارالانوار ج74ص80)


75.امام صادق (ع)می فرمایند:پناه می بریم به خدا از گناهانی که در نابودی شتاب می کنند،ومرگ ها را نزدیک می سازندوخانه ها را ویران می کنند،وآن گناهان1- قطع صله رحم 2-آزردن ونافرمانی پدر ومادر3-ترک کردن احسان ونیکی.(اصول کافی ج4ص184)


76.امام باقر (ع)می فرماید:نیکی به پدرومادر وصدقه دادن پنهانی فقر را از بین می برد وعمر را زیاد می کندواز هفتادنوع مرگ های بد جلوگیری می کند.(بحارالانوار ج74 ص81)


77.رسول خدا (ص)می فرماید:سه گناه است که در کیفر آن در دنیا شتاب می شودوبه روز قیامت نیفتد1-نافرمانی وآزردن پدر ومادر2-ستم بر مردم3-کفران نمودن احسان ونیکی(امالی شیخ طوسی ج2 ص13)


78.امام صادق (ع) فرمودند :رنجاندن پدرو مادر ونافرمانی از آنان مانع استجابت دعا می شود(اصول کافی ج4 ص184)


79.پیامبر اکرم (ص)فرمودند:کسی که برای من ضمانت کند صله رحم ونیکی به پدر ومادر را،من هم ضامن می شوم که مال وعمرش زیاد شودودر قبیله اش محبوبیت پیدا کند.(گناهان کبیره شهید دستغیب ج1 ص131)


80.رسول اکرم (ص)فرمودند:سید(آقای) نیکوکاران در قیامت کسی است که بعد از مرگ پدرو مادر هم به آنان نیکی کند(بحارالانوار ج3 ص238)


81.ابن عباس می گوید:رسول خدا فرمودند:هرگاه فرزند نیکوکار ازروی محبت ورحمت به پدرو مادر خود نگاه کند،به هر نگاهی ثواب یک حج مقبوله برایش نوشته شود،عرض کردند:یا رسول الله (ص)هرگاه در روز صد مرتبه چنین کند؟فرمودند بلی به هرنظری ثواب حجی دارد.(بحارالانوار  ج74 ص73)



مقالات حجت الاسلام علی خزاعی داستان هایی درباره پدر و مادر
داستان
1-رسول خدا(ص)هنگام وفات جوانی حاضر شد،وبه او فرمود:بگو(لااله الاالله)چندین بار زبانش بند آمد ،سپس به زنی که بالای سرش بود فرمود:آیا این جوان مادری دارد ؟آن زن گفت:من مادر اویم،حضرت فرمود:براو خشمگین هستی؟عرض کرد :بله،شش سال است با او حرف نزده ام ،حضرت به او فرمود:ازاو راضی شو،عرض کرد :ای رسول خدا به رضایت تو خدا از او راضی شود،سپس رسول خدا به جوان فرمود:بگو((لااله الاالله))جوان گفت وسپس حضرت فرمود:چه می بینی؟عرض کرد مرد سیاه و بدچهره وبدبویی اکنون آمد وگلوی مرا گرفت وفرمود:بگو.(ای کسی که اندک را می پذیری وگناه زیاد را می بخشی (عمل)اندک من را بپذیر وگناه زیاد را از من ببخش تو مهربان وبخشنده ای)چون جوان این کلمات راهم گفت .حضرت فرمود:حالا چه می بینی؟ عرض کرد:مرد سفید و خوش لباس وخوش بویی را می بینم وآن مرد سیاه چهره از من دور می شود،فرمود:دوباره بخوان.مرتبه دوم خواندبعد عرض کرد:آن مرد سیاه چهره را نمی بینم ولی مردسفید چهره هست براین حال چراغ عمرش خاموش گردید(مشکاه الانوار ج1 ص411)

2-امام صادق (ع)از پدر پدرانش روایت نموده که رسول خدا فرموده اند:عیسی بن مریم(ع)بر قبری گذر کرد،که صاحب آن معذب بود،سال آینده بر همان قبر گذر نمود،دید که صاحب آن عذاب نمی شود،عرض کرد ای پروردگار،سال اول به این قبر گذر کردم وصاحب آن عذاب می شدوامسال بر آن قبر گذر کردم وضاحب آن عذاب نمی شد؟خداوند جل جلاله به او وحی فرستاد که ای روج الله فرزندی صالح از او به حد رشد رسید،پس راهی را اصلاح نمود،یتیمی را پناه داد؛به سبب کار پسرش اورا آمرزیدم. صفات وعلامات متقین ج1 ص60

3-ذکریابن ابراهیم گوید:من نصرانی بودم ،مسلمان شدم وبه حج رفتم سپس خدمت امام صادق (ع)رسیدم وگفتم:من نصرانی بودم ومسلمان شدم،فرمود:در اسلام چه مزیتی دیدی که مسلمان شدی؟گفتم:این سخن خدارا(وتونه می دانستی کتاب چیست!ونه ایمان کدام است ولی ما آن را (یعنی قرآن را نوری ساختیم که هریک ازبندگان خودرا بخواهیم به سبب آن هدایت کنیم.)
فرمود:قطعا خداوند تورا هدایت کرده است،آنگاه سه بار عرضه داشت،خدایا اورا هدایت کن (یعنی بر هدایت او بیفزا واورا ثابت قدم بدار)فرزندم هرچه می خواهی بپرس.گفتم:پدرومادر وخانواده من نصرانی اند ومادرم نابیناست آیا در کنار آنان باشم؟ودر ظروف آنان غذا بخورم؟فرمودند:آنها گوشت خوک می خورند؟گفتم :نه،اصلادست به آنان نمیزنند،فرمودند:مانعی ندارد،مواظب مادرت باش وبه او نیکی کن وهرگاه از دنیا رفت اورا به دیگران مسپار بلکه خودت عهده دار کار او باشوبه هیچکس خبر مده که نزد من آمده ای تا ان شاءالله درمنی نزدمن بیایی من درمنی نزد آن حضرت رفتم ومردم دور اورا گرفته بودندگویی معلم کودکان است،که گاهی این وگاهی آن از او چیزی می پرسند.چون به کوفه رسیدم با مادرم بسیار مهربانی کردم،به او غذا می دادم ولباس وسر اورا تمیز می کردم ،وبه او خدمت می نمودم،مادرم گفت:فرزندم،هنگامی که بر دین من بودی،با من اینگونه رفتار نمی کردی،این چه رفتاری است که از آن روزکه از دین ما رفتی از تو می بینم؟گفتم:مردی از اولاد پیامبرمان به من چنین دستور داده است،گفت:این مرد پیامبر است؟گفتم نه،ولی فرزند یک پیامبر است،گفت فرزندم این پیامبر است زیرا این رفتار سفارش پیامبر است.گفتم مادرجان پس از پیامبران ما دیگر پیامبری نیست،ولی او فرزند پیامبر است،گفت :فرزندم دین تو بهترین دین است،آن را بر من عرضه کن.اسلام را بر او عرضه کردم،واو مسلمان شد ومن اسلام را به او آموختم.پس نماز ظهرو شب ومغرب وعشاءرا خواند سپس در شب عارضه ای برایش رخ دادگفت :فرزندم آنچه را به من آموختی برایم تکرار کن!برایش تکرار کردم پس به آن اقرار کرد ومرد.چون صبح شد،مسلمانان بودند که او را غسل دادندومن هم بر او نماز خواندم ووارد قبر شدم وبه خاکش سپردم.(اصول کافی ج4 ص341)

4- امام صادق (ع)فرمود:مردی نزد پیامبر (ص)آمد وگفت :من دختری آوردم و اورا پروریدم تا چون به سن بلوغ رسید،لباس دربرش کردموزیورش پوشاندمواورا سرچاهی آوردمودر دل چاه افکندم وآخرین چیزی که از او شنیدم.این بود که می گفت(پدر جان))اکنون کفاره آن کار چیست؟فرمود:آیا مادرت زنده است؟گفت نه،فرمود آیا خاله ات زنده است؟گفت:آری فرمود:به او نیکی کن زیرا او به جای مادر است ونیکی به کفاره آن کار است.ابو خدیجه گفت:به امام صادق گفتم:این کار در چه زمانی بوده است؟فرمود:درزمان جاهلیت که دختران را می کشتند از بیم آنکه اسیر شونددرمیان قوم دیگر زادوولد کنند(اصول کافی ج4 ص345)

5-نیکی را بنگرید که با نیکوکار چه می کند؟
در داستان گاو بنی اسرائیل ،که یک نفر از بنی اسرائیل به طرز مرموزی کشته می شود،وقاتل آن معلوم نمی شود،وموسی (ع)برای پیدا کردن قاتل دستور می دهد.گاوی را بکشند،وقطعه ای از بدن آن را به مقتول بزنندتا زنده شود وقاتل را معرفی کند پس از آنکه موسی (ع)مشخصات گاو را بیان کرد،آنها به دنبال پیداکردن گاو رفتند.می گویند:این گاو در آن محیط منحصر به فرد بوده است وبنی اسرائیل آن را به قیمت بسیار گزافی خریدند.
می گویند:صاحب این گاو مرد نیکوکاری بود ونسبت به پدر خویش احترام فراوان قائل می شود،در یکی از روزها که پدرش در خواب بود ،معامله پرسودی برای او پیش آمد،ولی او بخاطر اینکه پدرش ناراحت نشود،حاضر نشد وی را بیدار سازدوکلید صندوق را از او بگیرد در نتیجه از معامله صرف نظر کرد.
وبه قول بعضی ،فروشنده حاضر می شود آن جنس را به هفتاد هزار بفروشد،به این شرط که نقد بپردازد وپرداختن پول نقد منوط به این بوده است که پدر را بیدار کند وکلید صندوق هارا از او بگیرد.ولی جوان مزبور حاضر می گردد که به هشتادهزار بخرد،ولی پول را پس از بیداری پدر بپردازد!بالاخره معامله انجام نشد.((خداوند به جبران این گذشت جوان به معامله پرسود بالارا برای او فراهم می سازد.
بعضی نیز می گویند:پدر پس از بیدار شدن،از ماجرا آگاه می شود وگاو مزبور را به پاداش این عمل به پسر خود می بخشد.که سرانجام آن سود فراوان را برای او به بار می آورد.
بعضی ها هم می گویند قیمت گاو این بوده که بعد از کشتن گاو پوست گاو را پر از طلا وجواهر می کنند وبه جوان نیکوکار بدهند.(تفسیرابن کثیر ج1)

6.حاج علی تکیه ای می گفت:به بهشت زهرا رفتم ،دیدم یک عروس آوردند توی بهشت زهرا،گفتند:(این عروس دیشب مرده است )پرسید:چطور؟
گفتند:دیشب عروسی او بود،از ماشین پیاده نمی شد به او می گفتند:)عروس خانوم از ماشین پیاده شوید.)او می گفت:(پیاده نمی شوم)اصرار کردم وگفتند:(چرا پیاده نمی شوی ؟)اوگفت:من شب بله برون طی کردم که مادر شوهرم نباید در مجلس عروسی من باشد،الان اوهم در مجلس عروسی من است.به همین خاطر من پیاده نمی شوم.)گفتند.(خب شب عروسی پسرش است دوست دارد در مجلس من باشد.)گفتند:امشب را اجازه بده که او باشد از فردا دنبال کار خود می رود.عروس خانوم قبول نکرد وگفت:من پیاده نمی شوم.داماد اصرار کرد که مادر اجازه بده امشب در مجلس ما باشد.بازهم عروس خانوم قبول نکرد.خود مادر شوهر کنار ماشین آمد والتماس کرد که :(اجازه بده من در عروسی پسرم باشم حسرت دارم که عروسی پسرم زا ببینم،اجازه بده که من بمانم.)عروس گفت:تامادر شوهر نرود،من پیاده نمی شوم!مادر شوهر هم که وضع را این طور دیدچادر به سرش کرد آمد کنار ماشین.(بروم؟ )عروس گفت (برو!)گفت بروم؟عروس گفت می گویم برو!
یازپرسید که برم عروس همین جواب را داد.مادر شوهخر به بقچه اش را برداشت ورفت وعروس خانوم تا خواست از ماشین پیاده شود،فریاد زد.(آخ دلم،آخ دلم!تا دکتر آوردند او از دنیا رفته بود وامروز هم که او را به بهشت زهرا برای تدفین آورده ایم .)این قصه باید در تاریخ نوشته شود.چقدر این عروس پرروبوده،چقد پررو بوده ،دل مادر شوهر را به درد آوردوسرنوشتش این طور شد.دل کسی را هیچوقت به درد نیاوریم اگر آه بکشد ،تارو پود زندگیتان فنا می رود.یک آه زندگی انسان را به باد می دهد.این عروسی دل مادر شوهر را به دردآورد ودکتر هم نتوانست به دادش برسد.دکترهاهم نتوانستند اورا معالجه کنند.(کتاب المحضر المجتهدی ج2ص38)

7-در تاکید حضرت مهدی (ع)در خدمت گذاری پدر پیر:جناب عالم فاضل کامل،قدوه الصلما،آقا سید محمدموسوی رضوی نجفی معروف به هندی –که از اتقیاء عالماوائمه جماعت حرم امیرالمومنین (ع) است-نقل کرد از جناب عالم ثقه شیخ باقربن شیخ هادی کاظمی مجاور نجف الاشرف،از شخص صادقی که دلاک بود(در جنه المعاوی(حلاق)آمده واو پدر پیری بود که تقصیر نمی کرد در خدمت گذاری او حتی آنکه خود برای او آب،در مستراح حاضر می کرد ومی ایستاد منتظر او که بیرون آید وبه مکانش برساندوهمیشه مواظب به خدمت او بود ،مگر در شب چهارشنبه که به مسجد سهله میروفت،آنگاه ترک نمود رفتن به مسجد را ،پس پرسیدم از او سبب ترک کردن،اورفتن به مسجد را ،پس گفت:چهل شب چهارشنبه به آنجا رفتم چون شب چهارشنبه آخری شد میسر نشدبرای من رفتن مگر نزدیک مغرب،پس تنها رفتم وشب شدومن می رفتم تا آنکه ثلث راه باقی ماند وشب مامهتابی بود.پس شخص اعرابی رادیدم که بر اسبی سوار است وروبد به من کرده پس در نفس خود گفتم:زود است که این مرا برهنه کند.چون به من رسید به زبان عربی بدوی با من سخن گفت واز مقصد من پرسید.گفتم:مسجد سهله .فرمود:باتوچیزی هست از خوردنی ؟گفتم نه.فرمود:دست خودرا داخل درجیب خود کن.گفتم درآن چیزی نیست.باز آن سخن را مکرر فرمودوبه تندی ،پس دست در جیب خود داخل کردم در آن مقداری کشمش یافتم که برای طفل خود خریده بودم وفراموش کرده بودمکه به او بدهم پس در جیبم ماند.آنگاه به من فرمود: (اوصیک بالعود!اوصیک بالعود)سه مرتبه و(عود)به زبان عربی بدوی (پدر پیر)را می گویند.یعنی(وصیت می کنم تورا به پدر پیرت)آنگاه از نظرم غیب شد .پس دانستم که او مهدی (ع) است واینکه آن جناب راضی نیست به مفارقت من از پدرم حتی در شب چهارشنبه،پس دیگر نرفتم به مسجد سهله واین حکایت را یکی از علمای معروف نجف اشرف نیز برای من نقل کرد(منتهی الامال ج3 باب 14 ص2082)

8.داستان حضرت داوود وکشاورز:
نقل است روزی حضرت داوود هنگام قرائت قسمتی از کتاب ((زبور))دلش شکست ومنقلب شد وگفت در دنیا از من عایدتر نیست همان ساعت به او وحی شدیرو بالای کوه،کشاورزی را ببین که مرا هفتصد سال عبادت می کند واز گناهی که انجام داده از درگاه ن عذر می خواهددر صورتی که آن عمل در نزد من گناه نبوده است.او روزی در پشت بام راه می رفت که مختصر خاکی از پشت بام روی مادرش ریخت واینکه مدتی است به حساب این گناه دردرگاه من ناله می کندبرو اورا به مغفرت وآمورزش من بشارت ده.
حضرت داوود بالای کوه رفت،دید مردی لاغراندام که براثر عبادت،استخوان هایش درآمده مشغول عبادت است وخواندن نماز است.وقتی از نماز فارغ شد بر او سلام کردجواب سلام حضرت داوود را داد وپرسید تو کیستی؟حضرت داوود (ع)فرمودند:من داوود نام دارم گفت:اگر میدانستم تو داوود هستی جواب سلام تورا نمی دادم،به دلیل آنکه لغزشی از تو سرزده است بالای کوه آمده ای استغفار کن.بخدا قسم روزی به پشت بام رفتم بر اثر عبوری مختصری خاک بام بر سر مادرم ریخت اینکه هفتصد سال با این حال استغفار می کنم،به دلیل اینکه اواز من راحتی نشده باشد(الدین فی قصص ج3ص24)

9.عنایت خداوند برای جوان برای کمک به مادرو
مادر پیری داشتم مریض وناتوان بودوچند سال زمین گیر بودخودم خدمتش را مینمودم غذایش برایش می پختم،وآب برای وضو برایش آماده می کردم وبا تمام وجود در خدمت واختیارش بودم،ولی مادرم بسیار تند وبداخلاق بود،گاها فحش می داد،ومن تحمل می کردم وبه روی او تبسم می کردم وبه همین جهت عیال اختیار نکردم،با این که چهل سال از سن من می گذشت .زیرا نگه داری عیال و مادر برایم غیر ممکن بودمی دانستم اگر عیال اختیار کنم یا باید مادر را ترک کنم ،یا همسر را،وترک مادر برای وجدانم غیر قابل قبول بود،بنابراین بر نداشتن همسر صبر کردم وخودم را با خواسته های مادر وقف داده بودم وهرگاه از جانب مادر ناگواری به من می رسید ومن تحمل می کردم نوری در دلم روشن می شد وحال خوشی به من دست می دادولی دوام نداشت وروز گذر بودتا اینکه یک شب زمستانی وسرد من رخت خوابم را پهلوی مادرم پهن کردم که تنها نباشد،وبرای صدازدن جهت انجام حوائجش نیاز نداشته باشد من آن شب ظرف آب را کنارم گذاشتم که اگر مادر آب بخواهد فورابه او آب بدهم.اودر شب تاریک ازمن آب خواستفورا ظرف آب را آماده کردم وبه وی دادم،اوکه خواب آلود بود وچنین تصور کرد کهخ ظرف آب را دیر دادم ،فحش عجیبی به من داد وکاسه آب را به سرم کوبیدفورا کاسه را آب نمودم وگفتم بفرمایید مادر جان معذرت می خواهم که ناگهان نفهمیدم چی شد.اجمالا اینکه به آرزوی خود رسیدم وآن برق ها ونورها که در دلم جرقه می زدوروشن می شد،تبدیل به یک عالمی نورانی شد،خدای من وحبیب من،ویار من وطبیب من با من سخن گفت:واین حال دیگر از من قطع نشد،وچند سال است که ادامه دارد.(کرامت معنوی ص44)



10-سیلی به پدر.
یکی از وعاظ نقل می کند.که به مجلسی برای روزه رفتم(دیدم پیرمردی نشسته وبه شدت گریه می کند.گفتم:پدرجان چرا گریه می کنی؟گفت:چه میدان پسرش که صاحب مجلس بود جلوآمدوگفت:آقا یک سیلی بیشتر به او نزده ام اینقدر گریه می کند!
سوال؟آیااین افراد دین را بازی چه دست خود قرارنداده اند؟به قول معروف روزه اینها به کمرشان نمیزند(حقوق پدرو مادر...ص53)

11-شکایت از پدر:
مردی از پدرش نزد پیامبر شکایت کرد،حضرت پدر را خواست وپرسید؟پدر پیر عرض کرد یا رسول اللهٌ (ص)روزی من قوی وپولدار بودم وبه فرزندم کمک می کردم اماامروز اوپولدار شده وبه من کمک نمیکندرسول الله گریستند وفرمودند:هیچ سنگ وشی نیست که این قصه را بشنود وگریه نکند!سپس به آن فرزند فرمود(انت ومالک لابیک)تو ودارایی واموالت از پدرت هستید.(تفسیر نورج7ص39)

12-نهی از خشونت به پدر ومادر:
راوی می گوید:با مادرم گفتوگویم شد،وبا او با درشتی سخن گفتم بامداد پس از نماز صبح به حضرت امام صادق (ع)شرفیاب شدم. حضرت فرمودند:چرا با مادرت درشتی کردی؟نمیدانی مدتتی در شکم او جاداشتی ودر دامن او سر می گذاشتی و پستان اورا مشربه خود می پنداشتی.گفتم :بلی،فرمود:پس با او درشتی مکن.((حقوق والدین ص86))
13-زیارت قبر پدرومادر
شخصی عادت داشت هرروز به زیارت قبر پدر ومادر می رفت روزی با عجله از قبرستانی که پدرومادرش آنجا دفن بود می گذشت وقبر پدر ومادر را زیارت نکرد!همان شب پدررا در خواب دید،سلام کرد:پدر از او رو برگردانید!گفت:پدرجان چه کرده ام که از من روبرگردانده ای ؟پدرگفت:شما فرزندان ما همینکه از خانه بیرون می آیید ماخوشحال می شویم واگر به زیارت مانیایید وطلب مغفرت نکنید ما افسرده می شویم.(حقوق والدین ص82)
14-نفرین پدر:
امام حسین (ع)فرمودند:شب تاریکی با پدرم طواف می کردیم متوجه ناله جانگدازو آهی آتشین شدیم که به خدایش مناجات می کرد وبه تزرع وزاری مشغول بود.پدرم فرمودند:حسین جان،آیا می شنوی ناله گنه کاری را که به درگاه خداپناه آورده وبا قلبی پاک اشک ندامت وپشیمانی می ریزد؟اورا پیدا کن وپیش من بیاور.
درآن شب تاریک گرد خانه خدا گشتم تا اورا در میان رکن ومقام پیدا کردم وبه خدمت پدر آوردم.پدرم تا اورا دید فرمود:کیستی،عرض کرد:مردی از اعرابم پرسید این ناله وتضرع وزاری تو برای چه بود؟
عرض  کرد یا علی بار گناهان پشتم را خمیده ونفرین پدر زندگیم را از هم پاشیده وسلامتی وتندرستی را از من گرفته.حضرت فرمودند:جریان چیست؟گفت:شب و روز منبه کارهای بیهوده می گذشت وغرق در گناه ومعصیت بودم.پدر پیری داشتم که با من خیلی مهربان بودهرچه مرا نصیحت می کرد که از کارهای خلاف دست بردارم نمیپذیرفتم وگاهی هم او را آزار رسانده ودشنامش می دادم.
یک روز پولی در نزد او سراغ داشتم،رفتم پول را از صندوقی که پول درآن بود بردارم جلوی من را گرفت من اورا به زمین کوبیدم.خواست از جای برخیزد از شدت کوفتگی ودرد توان حرکت نداشت.پول هارا برداشتم وپی کار خود رفتم،موقع رفتن شنیدم که گفت:به خانه خدامیروم وتورا نفرین می کنم چند روز روزه گرفت ونماز خواند وبه سمت مکه حرکت کردتا خودرا به کعبه رساند ومن هم شاهد کارهایش بودم پدرم دست به پرده کعبه گرفت وبا آهی سوزانمرا نفرین کرد،بخدا قسم هنوز نفرینش تمام نشده بود که سلامتی از من گرفته ویک طرف بدنم فلج شد...بعد از این پیشامد بسیار پشیمان شدمونزد او رفتموعذر خواهی می کردم واو رد میداد.سال سوم ایام حج درخواست کردم همان جایی که مرا نفرین کرده ای دعاکن شاید خدا سلامتی را به برکت دعای تو به من باز گرداند .قبول کردم وباهم به طرف مکه حرکت کردیم که ناگهان شتر براثر پرواز پرنده ای رم کرد وپدرم را به زمین افکند وبین دوسنگ واقع شد وجان به حق تسلیم کرداورا همانجا دفن کردم ومی دانم این گرفتاری ویچارگی من فقط به واسطه نارضایتی ونفرین پدرم می باشد.امام حسین (ع ) میگوید:پدرم فرمودند:اینک فریادرس تو رسید دعایی که پیامبر به من یادداد به تو می آموزم حضرت فرمودند:اینکه پدرت باتو به طرف کعبه آمد تا دعاکند شفا یابی،معلوم می شود که از تو راضی شده بوده اینک من دعایی که حبیبم رسول خدا(ص)یادم داد به تو می آموزم هرکس آن دعارا که اسم اعظم الهی درآن استبخواند بیچارگی واندوه ودرد ومرض وفقر وتنگدستی از اوبرطرفمیگردد وگناهانش آمرزیده می شود.حضرت علی (ع) دعارا نوشتندوبه آن جوان داده وفرمود:همین امشب درحالی که پاک وبا طهارت باشی بخوان وفردا من را از وضعیت خود آگاه کن،جوان نسخه را گرفت ورفت،فردا آمد درحالی که شفایافته وگفت:یا علی شب هنگام موقعی که همه دیده ها به خواب رفته بود دعارا خواندم وبه تضرع وزاری مشغول واشک ندامت وپشیمانی ریختم وپس از لحظه ای به خواب رفتم رسول خدا (ص)رادرخواب دیدم وحالم را پرسیدودست بر بدن منمالید چون ازخواب بیدار شدم بدن خود را سالم یافتم ،امام حسین (ع)فرمودند:پدرم بارها به بچه ها سفارش می کردندکه به پدرو مادرخود احترام بگذاریدونیکی کنند(بحارالانوارج9 ص562) دعایی که حضرت علی برای آن جوان بابت شفایش داد دعای مشلول است که در (مفاتیح الجنان) ذکر شده است وبه مناسبت همان جوان مشلول به نام مشلول نامیده شده است.
15-پیامبر اکرم فرمودند:سه نفر دوستی وصمیمیتی بایکدیگر داشتند که برای بعضی از حوائج خود،از شهر بیرون آمدندوبه صحرا آمدند.باران شدیدی آنها را فرا گرفت برای محفوظ ماندن از باران وجانوران به غاری پناه بردند چون به درون غار رفتند،سنگی بزرگ بر درآن غار افتاد وراه بیرون آمدن آنهارا مسدود کردآنها مضطرب ونگران بودند وگفتند هیچکس از حال ما آگاهی ندارد برفرض کسی هم که اطلاع داشته باشد چه کسی می تواند این سنگ بزرگ را از دراین غار بردارد.پس راه باز شدن این گره جز با تزرع وزاری واخلاص به درگاه سبحان نیست وچه خوب است که هریک از ما بهترین عمل صالح خودرا که درزندگی انجام داده ایم شفیع آوریم،شاید خدای متعال مارا از این مهلکه نجات عنایت کند.
یکی از آنها گفت خداوندا!تو می دانی که من روزی کارگرانی داشتم که برایم کار می کردند،مردی ظهر آمد اوراگفتم تونیز کار کن ومزد خودرا بگیر،چون غروب شد همه کارگران رامزد یکسان دادم،یکی از کارگران گفت:اونصف روز کارکرده مزد من واورا یکسان می دهی؟گفتم :تورا با مال من چه من دوست دارم مزد اورا کامل بدهم تومزد خودرا بگیر او در خشم شد ومزد نگرفت ورفت.من آنچه مزد او بود گوساله ای خریدم ودر میان گاوها ی خود رها کردمواز آن گوساله بچه هایی متولد شدمدت زیادی گذشت،آن مرد برگشت درحالی که ضعیف وناتوان شده بودوگفت مرا به تو حقی است.گفتم آن چیست؟گفت:من همان کارگری هستم که چندسال قبل مزد خودرا نگرفتم ورفتم حالا آمده ام که مزد خودرا بگیرم پس از آنکه اورا شناختم دست اورا گرفتم وبه صحرا بردم وگفتم این گله گاو مال توست.گفت:ای مرد مرا مسخره می کنی گفتم سبحان الله هرگز تورا مسخره نمیکنم این گله مال توست وحکایت را به وی گفتمهمه را تسلیم وی کردم.بار خدایا!تومیدانی که من این کار را برای رضای تو انجام دادم وهمچنین غرض دیگری از آن نداشتم خدایا مارا از این غار نجات ده ناگهان سنگ تکان خورد وروزنه ای ایجاد شد.دیگری گفت :خدایا!دریکی از سال های قحطی زنی باجمال نزد من آمدکه گندم بخرد به او گفتم مراد مرا حاصل کن تا گندم به تو بدهم وگرنه از همان راهی که آمدی برگرد وی از این عمل خودداری کرد وبرگشت.تا اینکه گرسنگی به خود وبچه هایش فشار آورد،دوباره آمد وگندم بخرد به او گفتم خواسته ام را او بازهم امتناع کرد وبرگشت بارسوم از نهایت اظطرار وعجز نزد من آمد وگفت:ای مرد برمن وبچه هایم رحم کن که از گرسنگی هلاک می شویم من همان سخن را به او گفتم این بار هم امتناع کرد.بار چهارم :از روی ناچاری راضی شد اورا به خانه بردم تا به هدف شیطانی خود برسم،دیدم که به شدت بدنش می لرزد گفتم چه حالی داری گفت:ازخدا می ترسم با خودم گفتم ای نفس ظالم،او در حال ضرورت از خدا میترسدوتو باوجود این همه نعمت از خدا نمیترسی وبه فکر عذاب آخرت نیستی آنگاه از کنار او برخواستم وزیادتر ازآنچه که خواست به او دادم واورا رها کردم.بار خدایا!اگر این کار را محض رضای تو کردم،مارا از این غار نجات بده،همان موقع یک روزنه دیگر در غار ایجاد وغار روشت شد.
سومی گفت:خدایا مرا پدر ومادر پیری بود،ومن صاحب گوسفند بودم شب مقداری شیر برای ایشان آوردم آنها خوابیده بودند از روی احترام ودلسوزی آنان را بیدارنکردم در کنار بستر آنان نشستم وگوسفندان را به حال خود گذاشتم وبا آن که از تلف شدن گوسفندان بسیار نگران بودم ولی دلمبه پدر ومادر بسیار مشغول بود واز بالین آنها حرکت نکردم وظرف شیر را زمین نگذاشتم تا صبح شدوآنان بیدار شدند ومن شیررا به آنان خورانیدم.بارخدایا!اگر این کار را برای رضای تو کردم مارا از این گرفتاری نجات بده،آنگاه سنگ از درغار برطرف شدوراه غار باز گردید وآنها از غار بیرون آمدند.(محجه البیضاءج5 ص186)
نتیجه:
اینکه کارهمه آنها ارزشمند بوده ولی برای نفر اول ودوم روزنه ای ایجاد شد ولی برای نفر سومتمام در غارباز شد پس نتیجه می گیریم که کار سومی یعنی خدمت به پدرومادر از آن دونفر دیگر برتر بوده وباعث نجاتشان گردیده است وخدمت به پدرومادر کلید حل مشکلات می باشد.
16-عاقبت جوان ثروتمند بی توجه به پدر:
در زمان رسول اکرم جوانی بود که ثروت زیادی داشت ونسبت به پدرش توجه نمیکردواحسان ومحبتی به پدر نداشت پدر از او ناراحت وناراضی بود.در نتیجه ثروت از دستش رفتوفقیر شد به طوری که برای مخارج روزانه اش معطل ماند ودر چنین وضعی بیمارهم شد.هم صحت وسلامتی وهم نیروی مالی را خدااز وی گرفت وبا وضع فلاکت باری زندگی می کرد ،رسول اکرم (ص) که از سابقه وضع کنونی وی کاملا مطلع بودند؛فرمودند:ای کسانی که نسبت به پدر ومادر بدی می کنیدعبرت بگیرید وبدانید همانطور که سلامتی وثروتش را از دست داده همین نحو بجای بهشت برایش آماده بود در دوزخ عذاب برای او محیا شده است.(شرح رساله حقوق امام سجاد(عص57)
17-اویس واحترام به پدر ومادر:
روزی اویس به مادرش گفت اجازه بده در مدینه به زیارت حضرت پیغمبر (ص)مشرف شوم مادرم موافقت کرد ولی با وی شرط کردکه نصف روز بیشتر در مدینه نماند.اویس فاصله بین یمن ومدینه را پیمود اما متاسفانه پیغمبر تشریف نداشتند،نصف روزی که مادر اجازه داده بود سپری شد حضرت مراجعت نفرمودند.به ام سلمه گفت:سلام مرا به آن جناب برسان وبگو مردی به نام اویس از یمن به قصد زیارت شما آمده بود ولیکن چون شما تشریف نداشتید ومادرش هم نصف روز بیشتر اجازه نداده بود لذا برگشت.چون رسول خدا از سفر برگشتند ووارد خانه شدند.فرمودند:این نور کیست که در این خانه می بینم؟ام سلمه هم داستان اویس را نقل کرد.حضرت فرمودند:اویس این نور را در خانه ما به یادگار گذاشت ورفت(منهاج الدموع صفحه143)
18-نتیجه گوش دادن به نصایح پدرومادر:
عده ای از راه زنان در بیابان به دنبال مسافران می گشتند تا اموال آنان را غارت کنند،ناگهان مسافری را در سر راه گرفتند وگفتند:هرچه داری به مابده.مسافر گفت:راستش من هشتاد دینار بیشتر ندارم که چهل دینارش را بدهکارم وچهل دینار دیگر باید زندگیم را تامین کنم،وبه وطن برسم.رئیس راه زنان گفت رهایش کنیداز ظاهرش پیداست آدم بدبخت و بی پولی است.مسافر به راه خود ادامه داددرراه به محلی رسید که طلبکار وی آنجا بود.چهل دینار بدهی خود را پرداخت کردوبه سفر خود ادامه داد.راه زنان باز سر راه اورا گرفتندوگفتند:هرچه پول داری به ما بده وگرنه تورا می کشیم گفت:راستش را که گفتم هشتاد دینار پول داشتم  چهل دینار بدهکار بودم که پرداختم واکنون چهل دینار دیگر بیشتر ندارم که برای خرج زندگیم است.به دستور راهزن تمام اساسیه آن را بهم ریختند وچهل دینار بیشتر پیدانکردند.
رئیس راهزنان گف:راستش را بگو چطور شد بااینکه خطر جدی بود راستش را گفتی.گفت:من دردوران کودکی به مادرم قول دادم که هرگز دروغ نگویم،راهزنان اورا مسخره کردند ولی ناگهان جرقه ای از نور دردل رئیس راهزنان تابیدوآه سردی کشیدوگفت:عجبا!تو به مادرت قول دادی که دروغ نگویی اینگونه پایبند قولت ما پایبند قولمان به خدا نباشیم که از ما پیمان گرفته که گناه نکنیم؟!همین عمل نیک مسافر مومن وراستگوی اوراهزنان تحت تاثیر فرمان او دگرگون کرد،وبه توبه واداشت،از راهزنی دست کشیدند وبه راه خدا رفتند.این است نتیجه توبه ونصایح  پدر ومادر واجرای دستورات آنان حتی راهزنان را هم وادار به توبه می کند.(داستان ها وپند ها ج9ص61)
19-پدر منافق:
عبدالله ابی سردسته منافقان بود پسر وی فردی مومن ومتعهد بود .آماده شد پدرش را به قتل برساند،از رسول اکرم کسب اجازه کرد حضرت اجازه نفرمود،بلکه توصیه فرمود:که هرچه بیشتر به پدرش احسان ومحبت کند.((حقوق متقابل در اسلام ص60))



مقالات حجت الاسلام علی خزاعی اشعاری درباره پدر و مادر

1.اشعاردر وصف پدرومادر
                               جز مهربان خدای رحیمت بردوکون
                                                              مادر زهرکه مینگری مهربانتر است                        
حقوق پدر ومادر از دیدگاه قرآن.....ص55

2.بارکش محبت:
کسی که ناز مرا می کشد مادر بود
                          کسی که حرف مرا می شنید مادر بود
کسی که گنج به دستم سپرد پدر بود
                    کسی که رنج به پایم کشید مادر بود
کسی که در دل شب از صدای گریه من
               سپند وار زجا می پرید مادر بود
کسی که خاری اگر پیش پای من میدید
                    چوغنچه جامه به تن میدرید مادر بود

3.جنت خدا:
از جنت خدا چه می پرسی ای پسر
                         جنت بدان که خاک کف پای مادر است
فرمان ببر زمادر پیرو ضعیف از آنکه
                      فرمان مادر توچون فرمان داوراست
در پروریدنت قدسروش شده چون کمان
                     اکنون ببین که قد تو نخل تناور است
شبها به پای خواب تو چشمش نشد به خواب
همچون منجی که دوچشمش بر اختر است
           درپای گهواره بسی لای لای
از لای لای او ست که گوش فلک کر است
              ناگاه گربه پای تو خاری خلد براه
در دیدگان مادرت آن خار بیشتر است
                      فرض است ای پسر به تو احسان مادرت
اندر خبر است که این سخن از پیغمبر است
       سپس چون پا گرفتی تا نیفتی
خورد غم بیشتر بیچاره ماد
              توتا یک مختصر جانی بگیری
کند جان مختصر بیچاره مادر
               به مکتب چون روی توبازگردی
بود چشمش به در بیچاره مادر
          اگر یک ربع ساعت دیر آیی
شود از خود به در بیچاره مادر
          نبیند هیچکس زحمت به دنیا
زمادر بیشتر بیچاره مادر
              تمام حاصلش از زحمتاین است
که دارد یک پسر بیچاره مادر
((ایرج میرزا))


4.بهشت جاودانی...
اگر خواهی بهشت جاودانی           نکویی کن به مادر تاتوانی
رضای والدین خویش را جوی       که هرگز دردوعالم در نمانی
((حقوق پدر مادر از دیگاه قرآن وروایات ص53)
نگهداری کند نه ماه ونه روز           تورا چون جان ببر بیچاره مادر
ازاین پهلو به آن پهلو نغلطد          شب از بیم خطر بیچاره مادر
بوقت زادن تو مرگ خود را             بگیرد در نظر بیچاره مادر
اگر یک عطسه آید از دماغت           برد هوشش زسر بیچاره مادر
اگر یک سرفه بیجا نمایی              خورد خون جگر بیچاره مادر
برای اینکه شب راحت بخوابی      نخوابد تا سحر بیچاره مادر
دوسال از گریه روزو شب تو           نداند خواب و خور بیچاره مادر
چودندان آوری رنجور گردی         کشید رنج دگر بیچاره مادر
دستم بگرفت و پا به پا برد         تا شیوه راه رفتن آموخت
یک حرف و دوحرف برزبانم         الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من                   بر غنچه گل شکفتن آموخت
پس هستی من زهستی اوست          تاهستمو هست دارمش دوست
((ایرج میرزا))


5.محبت مادر:
پسر رو قدر مادر دان که دایم              کشد رنج پسر بیچاره مادر
بربیش از پدر خواهش که خواهد           تورا بیش از پدر بیچاره مادر
زجان محبوب تر دارش که داردت          زجان محبوبتر بیچاره مادر


6.پدر:
همیشه مونسو یارم پدر بود        به وقت رنج غمخوارم پدر بود
چو پروانه پرو بالم اگر سوخت     به وقت رنج غمخوارم پدر بود
طریق زندگی آموخت بر من          به هرسختی مددکارم پدر بود 


7.مادر:
آبروی اهل دل از خاک پای مادر است
هرچه دارند این جماعت ازدعای خیر مادر است
آن بهشتی را که قرآن می کند توصیف آن
صاحب قرآن به گفتار زیر پای مادر است 


8.لبخند مادر:
گویند مرا چوزاد مادر
                               پستان به دهن گرفتن آموخت
شبها بر گهواره من
                              بیدار نشستن و خفتن آموخت
هرآنکه شد پدرو مادرش از او خوشنود
                                    به حق حق که بود کامیاب دردوجهان
به غیر طاعت واجب زهرچه منع کنند
                           بود اطاعتشان واجب از ره قرآن
سرور وشادیشان رحمت خداوند است
                       تبسم لبشان محو می کند عصیان
به درگه حق اگر روی التجاءآرند
                       دعایشان بشود مستجاب درهرآن
وحیدی از دل وجان می کند طلب از حق
                      سعادتی که نماید به والدین احسان
(کتاب هردو جهان ص19)((حجه الاسلام آقای حاج شیخ عباس علی وحیدی منفرد))


9.مادر معبد عشق
  کعبه من جمال تو         قبله من خدای تو
طواف من مقام تو               اله من خدای تو
صفای من امر تو          مروءمن حکم تو
صفاومروه ام تویی              جانوجهان من تویی
(مادر معبد عشق  ص38)سارا سلسبیلی 


10.کسی که خیری زعمرش ندید مادر بود
به روزگار جوانی کسی که  قامت او        به زیر بار محبت خمیده مادر بود
غرض کسی که زدنیا و آرزوهایش      برای خاطر من دل می برید مادر بود
کشید رنج زآغاز زندگی تا مرد          کسی که خیری زعمرش ندید مادر بود 


11.پیمان حق
گرفته حق زخلایق برای خود پیمان
که غر حق نپرستند در نهان وعیان
پس از پرستش خود بار رضایتش هنگام
حقوق و حرمت مام وپدرشد عنوان
رضایت پدرو مادر از کلام مجید
سعادت است در عالم برای فرزندان
به احترام پدر گر کسی قیام نمود
عبادت است قیامش به گفته یزدان


مقالات حجت الاسلام علی خزاعی حقوق پدر و مادر

حقوق والدین بر گردن اولاد
((جمع آوری شده از استناد به قرآن حدیث))
 چهل حق در حال حیات ایشان و 
چهل حق در حال ممات ایشان عبارتند از:
 
 1- ده حق به تن
1- خدمت کردن
 2- کمال احترام کردن
 3- جلوی ایشان نشستن و پشت سر ایشان ننشستن
 4- فرمان آن ها را اگر شرع نهی کرده انجام بده و ازنهی شان اگر واجب نیست خودداری کن.
 5- روزه ی مستحبی را با اجازه ی آن ها بگیری.
 6- بدون اجازه ایشان به سفر نرو.
 7- چون آن ها ظاهر شوند برای آنان برخیز و تا اجازه نداده اند ننشین.
 8- در وقت راه رفتن پشت سر ایشان راه روی مگر در جای گل و یخ و خطر و شب تار.
 9- همیشه با مهربانی به آنان نگاه کن.
 10- آماده خدمت به آن ها باش.
 2- ده حق به زبان
1- با آنان با نرمی سخن بگوی.
 2- صدایت را بر آنان بلند نکن
 3- گستاخی و پر چانکی نکن
 4- آن ها را به نام صدا نزنی.
 5- سخن ایشان را قطع نکنی
 6- گفته ایشان را رد نکنی.
 7- به امر و نهی ایشان را خطاب نکنی
 8- بر سر آن ها داد نزنی.
 9- به آن ها اف نگویی ، رونتابی و سر پیچی نکنی.
 10- با ایشان با ادب سخن بگوی آن دو را همیشه دعا کنی و تقاضا دعا از آن ها نمایی.
3- ده حق به دل 
1- همیشه با آنان رحم دل باشی و ترحم کنی.
 2- آن دو را همیشه دوست بداری اگرچه از لحاظ اقتصاد در مشیقه باشند، اگرچه خیال کنی به تو خوبی نکرده اند و اگرچه 
تو را به ناحق بزنند.
 3- به شادی آن دو شاد بشی.
 4- در غم آن دو شریک باشی و غمخوار آن باشی.
 5- با دشمنان آن دو دوستی نکنی.
 6- از پرگویی و کج خلقی آن ها نرنجی.
 7- اگر به تو ستم کردند بر آن ها خشم نگیری ،اگر تورا زدند دست آن ها را ببوسی.
 8- هرچند حق آن ها را می دهی باز هم بیم تقصیر داشته باش.
 9- همیشه در دل قصد کسب رضای آن ها را داشته باشی.
 10- در دل طول عمر آن ها را بخواهی
 4- ده حق به مال 
1- لباس آن دو را پیش از لباس خود تهیه کنی.
 2- آن دو را از طعام خویش بخورانی.
 3- قرض آن هرا بدهی.
 4- مخارج سفر آن ها را چه واجب و چه مستحب یا خودت انجام دهی یا شخصی را اجیر کنی.
 5- آن ها را به حج بفرستی. اگر فوت کرده اند حج ، نماز و روزه آن ها را نائب بگیر یا خودت انجام بده.
 6- اگر مسکن ویا خانه ندارند برای آن دو تهیه کن یا اجاره آن هارا بده.
 7- از مال خودت در اختیارشان بگذاری.
 8- امور آن ها و کارهایشان را تو انجام دهی.
 9- با مال خودت به آن ها عزت بخشی.
 10- مال خودت را مال ایشان بدان.
40حق والدین بعد از وفات بر فرزندان
زندگان نپندارند که مردگان از اینان بی خبرند بلکه مردگان از تمام کارهای زندگان خبر دارند بجز آنچه خداوند از آنها بپوشاند .
یکی از بلاهای آخرالزمان از بین رفتن حقوق والدین و فرزندان است که در اسلام بسیار به آن تاکید شده است مرحوم آیت الله سید محمد تقی مقدم در کتاب حقوق والدین و اولاد با استناد به قرآن و روایات چهل حق والدین بعد از وفات را بیان کرده است 
1- تسریع در غسل و کفن آن دو نماید
2-از بهاء زیاد و هزینه آنها ناراحت نشود
3- مراسم را بدستور شرع انور انجام دهد
4-طبق وصیت آن دو عمل نماید و خلاف آن و دلخواه خود یا دیگران نکند 
5-شب دفن نماز وحشت بخواند، تبارک و امثال آن را بخواند و بدعای آنها پردازد که وحشت آن را به برد 
6- از آنانکه در مراسم ،کاری مانند قرآن خواندن و امثال آنرا انجام داده با دادن وجه (و اگر قربت بوده)سپاس گذارد
7-اگر اهل بازار بوده حساب او را فورا تسویه کند که میت گرفتار دین نباشد
8-اگر سفارش به ثلث کرده باید فورا جدا کنند و حق هر وارثی را به خودش دهند
9-برای آنها هر روز قرآن بخواند اقلا(حداقل) بعد هر نماز سه قل هوالله بخواند به آن دو هدیه کند خداوند او و والدین و بچه ی او را می آمرزد
10-بعد از هر نماز برای آنها دعا کند به ویژه در نماز شب و اوقات دعا در زیارتگاه ها و حج و عمره 
11-هر روز به نیابت آنها تصدق دهد که یک بر هفتاد هزار حساب می شود 
12- اگر بتواند هر روز نماز والدین را بخواند 
13- بر مصائب آنان صبر نماید
14-قضاء نمازهای واجب او را بگیرد یا اجیر گیرد 
15- روزه های او را هر چه هدر شده قضا کند یا بدهد بگیرند و اگر روزه ایام پرفیض می گیرد ثوابش را برای آنها بفرستد
16- به زیارت قبر آنها رود که ثواب حج است
17- در قبرستان آیة الکرسی و قرآن بخواند و صلوات بفرستد و برای آنان هدیه کند
18- وقتی که به زیارت یکی از مشاهد مشرفه مانند پیغمبر و ائمه می رود به نیابت آنان هم زیارت کند
برای آنان رد مظالم بدهی به نیت آنها وجه را به فقیر می دهی به عنوان اینکه اگر حقی از کسی به گردن آنها است ادا شود
19- به نیابت آنها عمره رود و اگر در حج واجب است به نیابت آنان وقت فراغت طواف کند 
20- به نیابت آنان اگر حج واجب خود را کرده حج واجب برود و اگر آنها مستطیع نبوده اند برایشان مستحبی انجام دهد
21- اگر کسی از آنها ناراحت باشد که پندارد به او ستم کرده اند او را با زبان یا وجه یا امر دیگر راضی کند یعنی خصماء او را راضی نمائی
22- برای آنان رد مظالم بدهی به نیت آنها وجه را به فقیر می دهی به عنوان اینکه اگر حقی از کسی به گردن آنها است ادا شود
23- اگر مجلس هفتگی یا ماهیانه از مرثیه خوانی داشته احیاء نمایی
24- اگر طعامی سالیانه داشته یا گوسفندی قربانی می کرده سنت های خوب او را بپا داری
25- اگر کار خیر نا تمامی از او مانده باید به اتمام برسانی 
26- خدای ناکرده اگر آنان مالی را غصب کرده اند و تو بدانی باید برای خلاص آنان آنرا به صاحبش رد کنی اگر چه آنها ندانند و ادعا نکنند
برای آنها هر روز قرآن بخواند اقلا(حداقل) بعد هر نماز سه قل هوالله بخواند به آندو هدیه کند خداوند او و والدین و بچه ی او را می آمرزد
27- اگر خمس یا زکات بدهکار باشند حتما باید آنها را رد کنی
28- به پدر و مادر کسی بد نگویی که به والدین تو بد گوید 
29- در جامعه کاری نکنی که مردم به پدر و مادرت بد گویند که عاق می شوی مردم آزاری نکنی ظلم به مردم روا نداری
30- با مردم به نیکی رفتار نمایی تا مردم والدین تو را دعا کنند و آن باعث بالا رفتن مقام والدین و باعث عزت تو خواهد بود 
31-دوستان و آشنایان والدین را احترام کنی زیرا آنها هرگاه ترا ببینند بیاد والدین تو می افتند
32- احتمال گرفتاری آنها را بدهد و از پی نجات برآید 
33- آثار آنان را از کتب و حسینیه و مسجد و درمانگاه و غیره اگر گذارده اند حفظ نماید تا آنان از او خشنود باشند 
34- به جای زیارت پدر و مادر به زیارت عمو و عمه و دایی و خاله رود و آنچه پدر و مادر به آنان خوبی می کرده اند او به نیابت آن دو انجام دهد 
35- اگر در حال حیات به حقوق آن دو کوتاهی کرده بعد از فوتشان بکوشد تا رضای او را بدست آورد.
36- سعی کند آنان را بخواب ببیند تا از حالشان آگاه شود 
37- خیرات و مبرات و زیارات و صدقات را تداوم بخشد در هر حال شده از آنان قطع نکند آنها را به مرور زمان فراموش نکند 
38- احترام اسامی و قبور آنان را بلکه بهتر از حیات داشته باشد نگذارد کسی آنان را به بدی یاد کند یا در قبور آنان هتک حرمت نماید 
39-چنانچه آنان مومن بوده اند باید شوق لقاء آنان را داشته باشد همان طوری که ائمه ما شوق پدران خود را داشته اند
40 -چنانچه قبر آنان ویران شده ترمیم نماید نگذارد قبرشان ویران شود. 




مقالات حجت الاسلام علی محمد آبادی

موضوع تحقیق: روز حشر از دیدگاه آیات و روایات
                                       
مقدمه:

الحمدُ لله الّذی لا یَبلُغُ مِدحَتَهُ القائِلون، و لا یُحصی نَعماءَهُ العادُّون، و لا یُؤَدِّی حَقَّه المجتهدون(الجاهدون)، الذی لیس لصفته حدٌّ محدود، و لانعتٌ موجودٌ، و لاوقتٌ معدود، ولاأجَلٌ مَمدودٌ. فَطَرَ الخَلائِقَ بقدرته، و نَشَرَ الرِّیاحَ بِرَحمَتِه، وَ وَتَّدَ بِالصُّخورِ مَیَدانَ أرضِهِ.
سپاس خداونی را که سخنوران از ستون او عاجزاند و حساب گران از شمارش نعمت های او ناتوان و تلاش گران از ادای حق او درمانده اند. خدایی که افکار ژرف اندیش، ذات او را درک نمی کنند و دست غواصان دریای علوم به او نخواهد رسید. پروردگاری که برای صفات او حد و مرزی وجود ندارد و تعریف کاملی نمی توان یافت و برای خدا وقتی معیّن و سرآمدی مشخّص نمی توان تعیین کرد. مخلوقات را با قدرت خود آفرید، و با رحمت خود باد ها را به حرکت در آورد و به وسیله ی کوه ها اضطراب و لرزش زمین را به آرامش تبدیل کرد.

 



این مقاله دارای دو بخش است:
1:آیات
2:روایات

 بخش اول :آیات

                       آیات حشر
قال الله تعالی: فَإذا نُفِخَ فی الصور نفخةٌ واحدةٌ وَ حُمِلَتِ الأرضُ والجبالُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحدةً فَیومَئِذٍ وَقَعَتِ الواقعة وَانشَقَّتِ السماءُ فَهی یومئذٍ واهیَةٌ وَالمَلَکُ علی أرجائِها وَ یَحمِلُ عَرشَ رَبِّکَ فَوقَهُم یَومَئِذٍ ثَمانیةٌ یومئذٍ تُعرَضونَ لا تَخفی مِنکم خافِیَةٌ فَأمّا مَن اُوتییَ کِتابَه بِیَمینِه فیقول ها ؤُمُ اقرَؤا کِتابِیَه إنّی ظَنَنتُ أنّی مُلاقٍ حِسابِیَه فَهُوَ فی عیشَةٍ راضِیَةٍ فی جَنَّةٍ عالِیَةٍ قِطوفُها دانِیَةٌ کُلُوا و اشرَبوا هَنیئاً بِما أسلَفتُم فی الأیّام الخالیةِ)
پس آن گاه که صور یک بار دمیده شود، و زمین و کوه ها از جای خود برداشته شده، هر دوی آن ها یک باره درهم کوبیده شوند، آن روز است که آن واقعه ی [عظیم] رخ می دهد. و آسمان از هم بشکافد، پس درآن روز سست و متلاشی گردد.و فرشتگان کناره های[آسمان] اند، و عرش پروردگارت را آن روز هشت [فرشته] حمل می کننددر آن روز، عرضه می شوید و هیچ [کار] پوشیده ای از شما پنهان نمی ماند.اما کسی که کارنامه اش به دست راست او دادشود،گوید:بیایید نامه ی مرا بخوانید، همانا من می دانستم که با حساب خود روبرو می شوم. آنگاه او در یک زندگی خوش باشد. در بهشتی برین، [که] میوه هایش در دسترس است.
                               
قال الله تعالی: یا ایُّهاالناسُ اتَّقوا رَبَّکُم إنَّ زَلزَلَة السّاعة شَیءٌ عظیمٌ یَومَ تَرَونَها تَذهل کُلُّ مُرضعة عَمّا أرضَعَت وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَملٍ حَملَها و تَری الناسَ سُکاری و ما هم بسُکاری و لکنَّ عَذابَ اللهِ شَدیدٌ.
ای مردم، از پروردگارتان پروا کنید؛ همانا زلزله ی قیامت واقعه ی بزرگی است. روزی که آن را ببینید، [از حول آن] هر شیر دهنده ای شیر خواره اش را از یاد می برد و هر آبستنی بار خودرا [بر زمین] می نهد، و مردم را مست می بینی در حالی که مست نیستند، بلکه عذاب خدا شدید است.                          

قال الله تعالی: اُحشُروا الذینَ ظَلَموا و أزواجَهُم و ما کانوا یَعبُدونَ مِن دونِ اللهِ فَاهدُوهُم إلی صِراطِ الجَحیمِ وَ قِفُوهُم إنَّهُم مَسئولئنَ.
[ای فرشتگان] محشور کنید ظالمان را و زنانشان را و آنچه را می پرستیدند، ازغیر خدا، سپس به راه جهنَّم هدایتشان کنید، و آنها را نگه دارید که باز خواست خواهند شد.

قال الله تعالی: ألَّذینَ یُحشَرونَ عَلی وُجُوهِهِم إلی جَهَنَّمَ أُولئِکَ شَرٌّ مَّکاناً و أضَلُّ سَبیلاً .
کسانی که محشور می شوند بروی صورتشان، به سوی جهنم رانده می شوند، در بدترین جایگاه و بی راهه ترین راه قرار دارند.

قال الله تعالی: وَهُوَ الَّذی ذَرَأکُم فی الأرضِ وَ إلیه تُحشَرونَ. 
و اوست که شما را در زمین پدید آورد و به سوی او محشور می شوید.

قال الله تعالی: وَ إنَّ رَبَّکَ هُوَ یَحشُرُهُم إنَّهُ حَکیمٌ علیمٌ.
و بی تردید پروردگارت، خود آنها را گرد می آورد [و] او حکیم و دانا است. 
 
قال الله تعالی: وَ مَن أعرَضَ عَن ذِکری فَإنَّ له مَعیشَةً ضَنکاً و نَحشُرُهُ یوم القِیامَةِ أعمی قال رَبِّ لِمَ حَشَرتَنی أعمی وَ قد کنتُ بَصیراً.
و هرکه از یاد من روی برگرداند، بی تردید زندگی سختی خواهد داشت و روز رستاخیز نابینا محشورش می کنیم.[با تعجب] می گوید پروردکارا چرا مرا نابینا محشور کردی درحالی  که بینا بودم؟ 
قال الله تعالی: وَإذا حُشِرَ الناسُ کانوا لَهُم أعداءً و کانوا بعبادَتِهِم کافِرین.           
و زمانی که مردم محشور گردند، [این معبودان] دشمنان آن ها شوندو عبادتشان را انکار کنند.



                                        آیات روز حشر
قال الله تعالی: یَومَ تَجِدُ کُلُّ نَفسٍ مّا عَمِلَت مِن خَیرٍ مُّحضَراً وَ ما عَمِلَت مِن سوءٍ تَوَدُّ لَو أنَّ بَینَها وَبَینَه أمَداً بَعیدا وَ یُحَذِّرُکُمُ الله رَئوفٌ بالعبادِ.
روزی که هر کس هر آنچه از نیک و بد کرده است حاضر می یابد و آرزو می کند کاش میان او و کار بدش فاصله ای دور بود، و خدا شما را از[کیفر] خود بر حذر می دارد، و خدا به بندگان رئوف است.
قال الله تعالی: وَ ما کانَ لِنَبیٍّ أن یَغُلَّ وَ مَن یَغلُل یَأتِ بِما غَلَّ یومَ القیامَةِ ثُمَّ تُوَفّی کُلُّ نَفسٍ مّا کَسَبَت و هُم لا یُظلَمونَ.
و هیچ پیامبری را نسزد که  خیانت ورزد، و هر که خیانت کند روز قیامت آنچه خیانت  کرده با خود بیاورد، آنگاه به هر کس هر چه کرده به تمامی داده شود و بر آنان ستم نرود.
قال الله تعالی: وَلا تَحسَبَنَّ اللهَ غافِلاً عَمّا یَعمَلُ الظالِمونَ إنَّما یُؤخِّرُهُم لِیَومٍ تَشخَصُ فیه الأبصارُ مُهطِعینَ مُقنِعی رُؤُسِهِم لا یَرتَدُّ إلَیهِم طَرفُهُم و أفئِدَتُهُم هَواءٌ.
و مپندار که خداوند از آنچه ستم کاران می کنند غافل است؛ جز این نیست که آنها را برای روزی که چشم ها در آن خیره می شود مهلت می دهد. در حالی که  گردن کشیده سر به هوا راه می روند و[از وحشت] دل های شان تهی است.
قال الله تعالی: فَلا تَحسَبَنَّ اللهَ مُخلِفَ وَعدِهِ رُسُلَهُ إنَّ اللهَ عزیزٌ ذَو انتِقامٍ یومَ تُبَدِّلُ الأرضُ غَیرَ الأرضِ وَالسَّماواتُ وَبَرَزُوا لِلّه الواحِدِ القَهّارِ.
پس هرگز مپندار که خداوند وعده ی خود را با پیامبرانش خلاف کند چرا که خداوند شکست ناپذیر انتقام گیر است. روزی که زمین به زمین دیگر و آسمان ها[به آسمان های دیگر] مبدل شود، و[مردم] در برابر خدای یگانه ی قهّار ظاهر شوند.
قال الله تعالی: یَومَ تَأتی کِلُّ نَفسٍ تُجادِلُ عَن نَّفسِها وَ تُوَفّی کُلُّ نَفسٍ مّا عَمِلَت و هُم لا یُظلَمونَ 
روزی که هر کس می آید در حالی که از خود دفاع می کند، و هر کسی در برابر آنچه کسب کرده بی کم و کاست پاداش می یابد و بر آنها ستم نمی رود.
قال الله تعالی: رِجالٌ لَّا تُلهیهِم تِجارَة وَ لابَیعٌ عَن ذِکرِ اللهِ و إقامِ الصَّلاة وَ إیتاءِالزَّکاة یَخافونَ یَوماً تَقَلَّبُ فیهِ القلوبُ و الأبصارُ.
مردانی که نه تجارت و نه دادو ستدی آنها را از یاد خدا و بر پا داشتن نماز و دادن زکات غافل نمی کند، و از روزی که دل ها و دیده ها درآن دگرگون می شود بیم دارند.
قال الله تعالی: ثُمَّ إنَّکُم یَومَ القیامةِ تُبعَثونَ وَ لَقد خَلَقنا فَوقَکُم سَبعَ طَرائِقَ وَ ما کُنّا عَنِ الخَلقِ غافِلینَ وَ أنزَلنا مِنَ السَّماءِ ماءً بِقَدَرٍ فَأسکَنّاهُ فی الأرضِ و إنّا علی ذَهابٍ به لَقادرون فَأنشأنا لَکُم بهِ جَنّاتٍ مِّن نَّخیلٍ وَ أعنابٍ لَکُم فیها فَواکِهُ کثیرةٌو منها تأکلون و شجرةً تَخرُجُ مِن طورُ سَیناءَ تَنبِتُ بِالدُّهنِ وَ صِبعٍ  لِّلأکلینَ 
سپس در روز قیامت برانگیخته می شوید. ما بر بالای سر شما هفت راه قرار دادیم؛ و ما از خلق غافل نبوده ایم. و از آسمان، آبی به اندازة معین نازل کردیم؛ و آن را در زمین ساکن نمودیم؛ و ما بر از بین بردن آن کاملاً قادریم. سپس بوسیله ی آن باغ هایی از درختان نخل و انگور برای شما ایجاد کردیم؛ باغ هایی که در آن میوه های بسیار است؛ و از آن می خورید. و درختی را که از طور سینا می روید، و از آن روغن و((نان خورش)) برای خورنگان فراهم می گردد.
قال الله تعالی: و یومَ نُسَیِّرُ الجِبالَ وَ تَری الأرضَ بارِزَه و حَشَرناهُم فَلَم نُغادر مِنهِم أحَداً.
و روزی که کوه ها را به حرکت در می آوریم، و زمین را صاف و هموار بینی، و آنان را گرد آوریم و هیچ یک از آنها را فرو گذار نکنیم.
قال الله تعالی: وَ یَومَ یُحشَرُ أعداءُاللهِ إلی النّارِفَهُم یُوزَعونَ 
و روزی که دشمنان خدا به سوی آتش گرد آوری و سپس یک جا بازداشت می شوند.
قال الله تعالی: وَ یَومَ نَحشُرُهُم جمیعاً ثُمَّ نَقولُ للَّذینَ أشرَکوا مَکانَکُم أنتم وَ شُرَکاؤُکُم فَزَیَّلنا بَینَهُم وَ قال شُرَکاؤُهُم ما کُنتم إیّانا تَعبدونَ 
و روزی که همه ی آن ها را گرد می آوریم، آنگاه به کسانی که شرک ورزیده اند می گوییم: شما و شریکانتان در جای خود بایستید، سپس آنها را از هم جدا می کنیم، و شریکان آنها می گویند: [در حقیقت] شما ما را نمی پرستید [بلکه نفس خود را می پرستید]
قال الله تعالی: إلَیه یَرَدُّ عُلم السّاعة وَ ما تَخرُجُ مِن ثَمَراتٍ مِّن أَکمامِها و ما تَحمِل مِن اُنثی و لاتَضَعُ إلّا بعِلمه و یوم یُنادیهِم أینَ شُرَکائی قالوا أذَنَّکَ ما منّا مِن شَهیدٍ 
علم قیامت تنها به او باز می گردد، و میوه ها از غلاف هایشان بیرون نمی آیند و هیچ ماده ای بار دار نمی شودو نمی زاید مگر با علم و آگاهی او. و روزی که آنها را ندا دهد: شریکان من [که می پنداشتید] کجایند؟ گویند: به تو اعلام کردیم که از ما هیچ کس [بر شریک داشتن تو] گواه نیست.



               آیات متقین و مجرمین

قال الله تعالی: َیومَ نَحشُرُ المُتَّقینَ إلی الرحمن وَفداً و نَسوقُ المُجرمینَ إلی جَهَنَّمَ وِرداً 
روزی که پرهیزگران را به مهمانی و دیدار به سوی خدای رحمان فراهم آوریم و مجرمان را تشنه کام، به سوی دوزخ برانیم.
قال الله تعالی: و تَری المُجرِمینَ یَومَئِذٍ مُقَرَّنینَ فی الأصفادِ سَرابیلُهُم مِن قَطِرانٍ وَ تَغشی وُجُوهُهم النّارُ 
و گناهان را در آن روز می بینی که در زنجیر ها بسته شده اند. جامه هایشان از مس گداخته [یا قیر] است و صورت هایشان را آتش می پوشاند.
قال الله تعالی: فَأمّا الَّذین ءَامَنوا و عملوا الصالحات فَیُدخِلُهم ربَّهم فبرَحمَتِه ذلک هُوَ الفوزُ المُبینُ وَ أمّا الذینَ کفروا أفَلَم تکن ءَایَتی تُتلی عَلَیکُم فَاستَکبَرتُم و کنتم قوماً مُجرِمین
و اما کسانی که ایمان آوردند و کار های شایسته کردند، پروردگارشان آنها را در[جوار] رحمت خود در می آورد. این همان کامیابی آشکار است. و اما کسانی که کافر شدند[به آنان گفته شود:] مگر آیات من بر شما خوانده نمی شد ولی گردن کشی کردید و مردمی گناه کار بودید؟
قال الله تعالی: وَ قیلَ الیَومَ نَنساکُم کَما نَسیتُم لِقاءَ یَومِکُم هذا و مأواکُم النّارُ و ما لَکُم مِن نّاصرین ذلکم بأنَّکم إتَّخَذتم ءَایات اللهِ هُزُواً و عَزَّتکُم ُالحیاه الدُّنیا فَالیَومَ لایُخرجونَ منها و لاهم یُستَعتَبون
و به آنها گفته شود: امروز شما را فراموش می کنیم، همان گونه که شما دیدار امروزتان را فراموش کردید، و جایگاه شما آتش است و برای شما هیچ یاوری نخواهد بود. این بدان سبب است که شما آیات خدا را به ریشخند گرفتید و زندگی دنیا فریبتان داد؛ پس امروز نه از این [آتش] بیرون آورده شوند و نه عذرشان پذیرفته گردد. 
قل الله تعالی:یَومَ یَبعَثُهُمَ اللهُ جَمیععاً فَیَحلِفونَ له کما یحلفون لَکُم وَ یَحسَبونَ أنَّهُم عَلی شَیءٍ ألا إنَّهُم عَلی شَیءٍ ألا إنَّهُمُ الکاذبونَ
روزی که خدا همه ی آنها را بر می انگیزد، پس برای خدا سوگند می خورند، چنان که [امروز] برای شما سوگند می خورند [که مسلمانند]، و می پندارند که بر چیزی هستند [یا اعتباری دارند].آگاه باش که آنها همان دروغ گویانند.
قال الله تعالی: وُجُوهٌ یَومئذٍ ناظِرَةٌ إلی رَبِّها ناظِرَةٌ وَ وُجوهٌ یومئذٍ باسِرَةٌ تَظُنُّ أن یُفعَلَ بها فاقِرَةٌ 
در آن روز چهره هایی خرم و شاداب اند، به سوی پروردگار خود می نگرند. و چهره هایی در آن روز عبوس و در هم است.
قال الله تعالی:هَل أتاک حَدیثُ الغاشیَةِ وُجوهٌ یَومئِذٍ خاشِعَةٌ عامِلَةٌ ناصِبَةٌ تَصلی ناراً حامِیَةً تُسقی مِن عَینٍ ءَانِیَةٍ لیس لهم طعامٌ إلا مِن ضَریعٍ لا یُسمِنُ و لا یُغنی مِن جوعٍ 
 آیا خبر آن بلای فراگیر به تو رسیده است؟ چهره هایی در آن روز ذلت بارند. عمل[بیهوده] کرده و رنج[آخرت] برده اند.[ناچار] به آتشی سوزان درآیند. از چشمه ای داغ نوشانده شوند. طعامی جز از خار تلخ ندارند.که نه فربه کند و نه گرسنگی زداید.
 قال الله تعالی: الَّذینَ اَحسَنوا الحِسنی و زِیادَةٌ و لا یرهَقُ وُجُهَهُم قَتَرٌ و لا ذِلَّةٌ اُولئک اصحابُ الجنَّةِ هم فیها خالدون   
  کسانی که نیکی کردند، پاداش نیک و افزون بر آن دارند؛ و تاریکی و ذلت، چهره هایشان را نمی پوشاند؛ آنها اهل بهشتند، و جاودانه در آن خواهند ماند.
قال الله تعالی: یوم لا یَنفَعُ مالٌ و لا بَنونَ إلا مَن أتی اللهَ بقَلبٍ سَلیمٍ و اُزلِفَتِ الجَنّةُ لِلمُتَّقین و بُرِّزَتِ الجحیم للغاوینَ
در آن روز که مال و فرزندان سودی نمی بخشد، مگر کسی که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید.[در آن روز] بهشت برای پرهیزگاران نزدیک می شود، و دوزخ برای گمراهان آشکار می گردد.
قال الله تعالی: و لو تری إذ المجرمونَ ناکِسوا رُؤُسِهم عندَ رَبِّهم رَبَّنا أبصرنا و سَمِعنا فَارجِعنا نَعمَل صالِحاً إنّا مُوقنونَ
و اگر ببینی مجرمان را هنگامی که در پیشگاه پروردگارشان سر به زیر افکنده،می گویند:
«پروردگارا آنچه وعده کرده بودی دیدیم و شنیدیم؛ ما را بازگردان تا کار شایسته ای انجام دهیم؛ ما (به قیامت) یقین داریم.»
قال الله تعالی: ألَم اَعهَد إلَیکم یا بنی آدَمَ أن لا تَعبِدوا الشیطانَ إنَّه لَکم عدُوٌّ مُبینٌ
آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را نپرستید، که او برای شما دشمن آشکاری است.
قال الله تعالی: إنَّ الَّذینَ یُلحِدونَ فی ایاتِنا لا یَخفَونَ علینا أفَمَن یُلقی فی النارِ خیرٌ أم مَن یَأتی آمناً یومَ القیامة إعلَموا ما شِئتُم إنَّه بما تَعمَلونَ بَصیرٌ
کسانی که آیات ما را تحریف می کنند بر ما پوشیده نخواهند بود. آیا کسی که در آتش افکنده می شود بهتر است یا کسی که در نهایت امن و امان در قیامت به عرصه ی محشر می آید؟ هر کاری می خواهید بکنید، به آنچه انجام می دهید آگاه است.
      
بخش دوم: روایات

احادیث اعتقاد حشر

قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): لا یُؤمنُ عبدٌ حتی یُؤمِنُ بأربعةٍ: حتی یشهد أن لا اله إلا الله وحده لا شَریک له وَ أوفی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بَعَثَنی بالحقِّ و حتی یِؤمِنَ بالبعثِ بَعدَالموت ، و حتی یؤمن بالقدرِ.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: بنده ی خدا تا چهار چیز را باور نکند ایمان نمی آورد: شهادت دهد که خدایی جز الله نیست و او واحدی است که شریکی ندارد، و من، رسول و فرستاده ی خدایم که مرا به راستی مبعوث فرموده، به رستاخیز بعد از مرگ باور بدارد و به مقدرات از طرف خدا معتقد باشد.                     
عن أبی عبد الله(علیه السلام) قال: جاءَ اُبَیُّ بنُ خَلَفَ فَأخذ عظما بالیاً من حائِطٍ فَفَتَّه، ثم قال: یا محمد«إذا کُنّا تِراباً و عظاماً أئِنّا لَمَبعوثون» فَأنزَل اللهُ: مَن یُحیی العظامَ و هی رمیم؟ قِل یِحییها الذی أوَّلَ مَرَّةٍ و هو بکلِّ خَلقٍ عَلیم،
اما ششم فرمودند: ابی بن خلف استخوان پوسیده ای از باغی پیدا کرده به خدمت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) آمده و آن را با سر انگشتان خود خورد کرد و آنگاه با تعجب گفت: ای محمد«آنگاه که ما استخوان پوسیده ای شدیم آیا برانگیخته می شویم» که خداوند در پاسخ این سؤال فرمود«بگو(ای محمد) : کسی که او را زنده می کند نخستین بار بیافریده و او بر همه ی آفریده ها دانا است»
عن الصادق (علیه السلام) قال عیسی بنُ مریَمَ (علیه السلام):متی قیامِ الساعَةِ؟ فَانتَقَضَ جبرئیلُ إنتِقاضَةً اُغمِیَ علیه منها، فَلَمّا أفاقَ؛ قال روح الله ما المسؤل أعلم بها من السائِل، و له ما فی السَّموات و الأرضِ لا تَأتیکُم إلا بَغتَةً 
از امام صادق (علیه السلام) روایت است که عیسی بن مریم (علیه السلام) [ازجبرئیل] پرسید: قیامت چه هنگامی به پا می شود؟ جبرئیل از دهشت نام قیامت بلرزید و بیهوش شد و چون به هوش آمد باتعجب گفت: ای روح الله در قیامت سؤال شده درحالی که از سائل داناتر نیست،[عیسی با تعجب گفت]:هر چه در آسمان و زمین استدر قضیه ی قدرت خداوند است، قیامت ناگهان به شما چهره می نماید.
قال علی بن الحسین(علیه السلام): واعلَم یابنَ آدَمَ إنَّ ما وَراء هذا اعظَمُ و انفَعُ و أوجَعُ للقلوبِ یومَ القِیامَةِ. ذلک یوم مجموعٌ له الناس و ذلک یومٌ مشهود یجمع الله فیه الأوَّلین و الآخرین یوم یُنفَخُ فی الصور و یُبَعثِرُ فیه القبور و ذلک یوم الآزِفَةِ إذا القلوب لدی الحَناجِرِ کاظمین، ذلک یوم لا تُقال فیه عَثرَةٌ و لاتُؤخَذُ من أحدٍ فَدیَةٌ و لاتَقبَلُ من أحدٍ مَعذِرَةٌ، و لالِأحدٍ فیه المِستَقبِلُ توبَةً، لیس إلا الجزاءُ بالسَّیِّئات، فَمن کان من المؤمنین عمل فی هذه الدنیا مثقال ذَرَّةٍ مِن خَیرٍ وَجَدَه، و من کان من المؤمنین عَمِلَ فی هذه الدنیا من شَرِّ وَجَدَهُ.
علی بن حسین زین العابدین (علیه السلام) فرمودند: ای آدمیزاد بدان که مراحل بعد از این دنیا و سختی های آنجا بزرگتر، و دل آزارتر است، روزی که تمام مردم در آن روز گرد آیند و روز حضور برای جزای اعمال است، خداوند خلایق اولین و آخرین را در آن روز جمع می کند، در صور دمیده می شود، قبرها زیر و رو گشته و آنچه در خود پنهان داشته بودند به بیرون پرتاب می کند، روز نزدیک است، روزی است که (ازترس و وحشت) دل ها به گلوگاه آید، و نفس ها در سینه ها حبس می شود، روزی که: از هیچ لغزشی نمی گذرند، نه دیه و نه خون بها نمی پذیرند، اعتذار و و پوزش کسی را قبول نمی کنند، به هیچ کسی اجازه ی بازگشت و توبه ندهند، جز پاداش خوبی و کیفر بدی در کار نباشد، هر یک از اهل ایمان ذره ای کار خیر کرده بیابد، و هر مؤمنی که کار شر و بدی کرده است کیفرش را ببیند.
قال امیرالمؤمنین: بالمَوتِ تُختَم الدنیا، و بالدنیا تِحرَزُ الآخِره، و بالقیامَه تُزلَفُ الجَنَّةُ، و تُبَرَّزُ الجَحیمَ للغاوینَ و انَّ الخَلقَ لا مَقصَرَ لَهُم عَن القیامَةِ مُرقَلِینَ فی مِضمارِها إلی الغایَة القُصوی.
حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند: بر اثر مرگ دنیا به پایان می رسد(زیرا قبر آخرین منزل دنیا و اولین منزل آخرت است) و بوسیله ی دنیا است که آخرت بدست می آید، و در قیامت بهشت به پرهیزکاران نزدیک و به گمراهان و هوا پرستان دوزخ، آشکار و ظاهر می گردد، و مردم را از ورود به قیامت گزیری نیست در حالی که درآن میدان به سوی آخرین منزل شتاب می کنند.

  
               احادیث وقوف در حشر و اهوال محشر
عن النبی(صلی الله علیه و آله و سلم) قال: الظالمُ لنَفسِهِ یُحبَسُ فی یومٍ کانَ مِقدارُه خمسین
ألفَ سَنَةٍ، حتی یَدخُلَ الحُزنُ فی جَوفِه، ثُمَّ یَرحَمُه فَیَدخل الجنَّة، فقال، رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم)«الحمد لله الذی أذهب عَنّا الحَزَنَ»الذی اَدخَلَ أجوافَهُمُ الحُزنَ فی طولِ المَحشَرِ
نبی اکرم می فرمایند: کسی که در دنیا به نفس خویش ستم کند؛ در روزی که مقدار آن پنجاه هزار سال باشد زندانی می شود، تا این که بر وی اندوه و حزن در آید(محزون و افسرده شود) آنگاه خداوند بر وی رحمت آورده، وارد بهشتش مس کند، سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: شکر و سپاس خدایی را که اندوه و حزن را از دل ما بدر کرده اندوهی را که در طول محشر در درون ستم کاران داخل فرموده است.
فی کتابٍ کُتُبِهِ أمیرَالمؤمنین(علیه السلام) إلی أهل مِصرَ مع محمدِ بن أبی بَکر: یا عبادَ الله إنَّ بَعدَالبَعثِ ما هوَ أشَدِّ منَ القَبر، یَومَ یشیبُ فیه الصَغیرُ، و یَسکُرَ فیه الکَبیرُ و یَسقُطُ فیه الجَنینُ و تَذهَلُ کُلُّ مُرضِعةٍ عَمّا أرضَعَت،یومٌ عبوسٌ قمطَریرٌ یومٌ کانَ شَرُّهُ مستَطیراً،
در نامه ای که حضرت علی(علیه السلام) به وسیله ی محمد بن أبی بکر بمصریان مرقوم فرمود: بندگان خدا: حقیقت این است که: پس از برانگیخته شدن چیز هایی است که از(دشواری ها و عذاب قبر) دشوار تر است، روزی که کودکان پیر، و مردگان گیچ و سرگردان شوند، و در آن روز کودکان(جنین) سقط، و هر شیر دهنده ای کودک شیر خوارش را فرو نهد، روزی که از رنج و سختی آن روز رخساره خلق در هم و غمگین: در روزی که شر و سختیش همه ی محشریان را فرا گیرد.[که در تفسیر این آیه علی بن اباهیم گفته است: إنَّ فی القیامه خمسین موقوفاً لِکُلّ موقوف ألفُ سَنه]
رُوِیَ عن أبی عبدالله(علیه السلام) أنَّه قال: لو وَلَیَّ الحسابَ غَیرَالله لَمَکَثوا فیه خمسین ألفِ سَنَهٍ مِن قَبلِ أن یَفرَغوا، والله سبحانه یَفرَغُ من ذلک فی ساعَةٍ 
امام ششم می فرمایند: اگر کسی جز خداوند حساب خلایق را به عهده گیرد، یقینا پنجاه هزار سال بایستد و هنوز از حسابرسی فارغ نشده باشد، و خداوند از حساب همه ی خلایق به مدت یک ساعت فارق آید.
رویَ أبو سعید الخُدری قال: قیل یا رسول الله ما أطوَلَ هذا الیومُ؟ فَقالَ: والَّذی نَفسُ محمدٍ بیَدهِ إنَّه لَیُخَفَّفُ علی المؤمن، حتی یکون أخَفَّفَ علیه مِن صلاةٍ مَکتوبَةٍ یِصلّیها فبالدنیا 
ابو سعید خدری گفت: به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گفتند: ای رسول خدا این روز(قیامت) چقدر طولانی است؟ فرمود: قسم به آنکه جان محمد در دست اوست که بر مؤمن آنچنان آسان گیرند که بر وی از نماز واجب که در دنیا می خواند سبک تر است.
قال الصادق(علیه السلام): ألا فَحاسِبوا أنفِسَکُسم قَبلَ أن تُحاسَبوا، فَإنَّ فی القیامةِ خَمسینَ موقوفاً کُلُّ موقوفٍ مثل ألفِ سَنَةٍ ممّا تَعبُدونَ، ثمَّ تَلا هذه الآیة:((فی یومٍ کانَ مقدارُه خمسینَ ألفُ سَنَة)) ،
امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: هان، حساب نفس خود را بنمایید پیش از این که از شما حساب گیرند، که در قیامت پنجاه موقوف و استگاه است، هر موقوفی چون هزار سال است که شما می شمارید. آنگاه امام صادق(علیه السلام) این آیه را خواند:«در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است»
قال علی(علیه السلام): کُلِّ شَیءٍ مِنَ الآخِرَةِ عَیانُهُ أعظَمُ مِن سِماعِهِ.
حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند: در آخرت همه چیز دیدنش بزرگتر از دیدنش است. 

                      احادیث روز حشر
             
عَن أبی لبابة بن منذِر قالَ: قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم):ما مِن مَلکٍ مُقُرَّبٍ و سَماءٍ و لا أرضٍ و لا ریاحٍ و لا جِبالٍ و لا بَرٍّ و لا بَحرٍ إلّا و هُنَّ یَشفَقنَ مِن یومِ الجُمعَة أن تَقومَ فیهِ الساعَه
ابو لبابه پسر عبدالمنذر می گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: تمام فرشتگان مقرب و آسمان و زمین و کوهها و خشکی و دریا، همه و همه از روز جمعه می ترسند که این روز محشر به پا خواهد شد.
عن الرضا(علیه السلام)عَن آبائِه(علیهم السلام)، عَن أمیرالمؤمنینَ(علیه السلام) قالَ: قالَ رسولُ الله(صلی الله علیه و آله و سلم): تَقومُ الساعَة یَومَ الجُمعة بَینَ الصلاتَینِ: صلاة الظهرِ والعصرِ 
امام رضا(علیه السلام) از پدرانشان نقل می کنند که حضرت علی(علیه السلام) فرمودند: فرمود: پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: قیامت در روز جمعه میان دو نماز ظهر و عصر بپا می شود.
عَن أبی عَبد الله(علیه السلام) قال: یَخرُجُ قائِمُنا أهلَ البیت یَومَ الجُمُعَة و تَقومُ القیامة یوم الجُمعَة.
امام ششم(علیه السلام) می فرمایند: امام قائم ما اهل بیت در روز جمعه قیام فرمایند و نیز قیامت در روز جمعه به پا می شود.
فی خَبَر یَزیدِ بنِ سَلامٍ أنَّه سَأَلَ النَّبی(صلی الله علیه و آله و سلم) عَن یوم الجمعة لِمَ سَمّی بها؟ قال(صلی الله علیه و آله و سلم): هُو یَومٌ مجموعٌ لَه الناسُ، و ذلک یَومٌ مشهودٌ، و یومُ شاهدٍ و مشهودٍ
در خبر یزید بن سلام آمده است که از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال کرد: چرا روز جمعه، روز جمعه نامیده شده است؟ فرمودند: آن روز روزی است که مردم در آن جمع می شوند، و آن روز مشهود، روز شاهد و مشهود است(شاهد پیامبر و مشهود قیامت است)
عَن أبی عَبدالله(علیه السلام) قال: یَومَ الطلاقِ: یومٌ یَلتَقی أهلُ السَماءِ و أهلُ الأرضِ، و یَومُ التَّناد: یومٌ یُنادی أهلُ النّار أهلُ الجَنَّه: أن أفیضوا علینا مِنَ الماءِ أو ممّا رَزَقَکم الله، و یَومُ التَغابُنِ: یَومٌ یَغبَنُ أهلُ الجَنّه أهلُ النارِ، و یومُ الحسرَة: یومٌ یوقی بالمَوتِ فَیُذبَحُ
امام صادق(علیه السلام) در معنای(( یوم الطلاق((غافر/1)) ))فرمودند: روزی است که اهل آسمان و اهل زمین با هم دیدار کنند، و در معنای ((یوم التناد: روز ندا و فریاد)) فرمودند: روزی است که دوزخیان بهشتیان را با ناله و فریاد بخوانند که از آب یا آنچه که خدایتان روزی فرموده است فیضی به ما بدهید. و در معنی ((یوم التغابن: روز زیان دیدن)) فرمودند: روزی است که بهشتیان اهل دوزخ را در زیان و خسران ببینند، و در معنی ((یوم الحسره)) فرمودند: روزی است که مرگ (بمحشر) حاضر و ذبح کنند.
عَن أبانٍ، عَن أبی جارُودِ، عَن أحدهما(علیه السلام) فی قول الله عَزَّ و جَلَّ: «و شاهِدٍ و مشهود» قال: الشاهد: یوم الجمعة، و المشهودُ: یَومُ عَرَفة و الموعودُ: یَومَ القیامَة 
ابن از ابی جارود به نقل یکی از صادقین(علیه السلام) در معنای این سخن خداوند:« وشاهد و مشهود» فرمود: شاهد: روز جمعه، و مشهود روز عرفه، و موعود روز قیامت است .
عَن مُثَنّی الحَنّاطِ قال: سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ(علیه السلام) یقولُ: أیّامُ الله ثَلاثَة: یومٌ یَقومُ القائِم، و یَومُ الکَرَّة و یَومُ القیامَة
مثنّی حنّاط(گندم فروش) گفت: شنیدم امام باقر(علیه السلام) می فرمود: روزهای خدا سه اند: روزی که بقیه الله القائم آل محمد(عجل الله تعالی فرجه شریف) قیام فرمایند، و روز کَرَّه و رجعت(روز بازگشت) و روز قیامت.
قال أمیر المؤمنین(علیه السلام): و ذلک یَومٌ یَجمَعُ الله فیه الأولین والأخرین لنقاش الحسابِ و جَزاءِ الأعمالِ، خُضوعاً قیاماً، قَد ألجَمَهم العرقُ، و رَجَفَت بِههم الأرضُ، فَأحسَنُهُم حالاً مَن وَجَدَ لِقَدَمَیهِ موضِعاً و لِنَفسِه مُتَّسَعاً
امیر المؤمنین(علیه السلام) می فرمایند: روز قیامت روزی است که خداوند برای رسیدگی به حساب و پاداش کیفر کردار، تمام خلایق گذشته و آینده را جمع می فرمایند: که همه خاضعانه بر پای ایستاده و فروتن اند، عرق افسارشان کرده و زمین تکانشان می دهد، که خوشحال ترین مردم کسی است که برای استوار ماندن گامهایش جائی جسته، و برای استراحت و آسایش خویش محل مناسب و فراخی بدست آورده است.
عَن آبی عَبدالله(علیه السلام) قال: مَن آثَرَ الدُنیا علی الآخرَه حَشَرَهُ الله یَومَ القیامَة أعمی
امام صادق(علیه السلام) فرموده است: هر کس دنیا را به آخرت بر گزید، در روز قیامت خداوند او را کور محشور می کند.
قال رَسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) : لا یَخرُجُ مِنَ النّارِ مَن دَخَلَها حتّی یَمکُثُ فیها أحقاباً و الحُقُبُ بِضعٌ و ستّونَ سَنَة و السَّنَة ثَلاثَمِأةٍ و ستُّونَ یوماً کُلُّ یَومٍ کَألفِ سَنَهٍ ممّا تَعُدُّونَ فَلا یَتَّکِلَنَّ أحَدٌ علی أن یَخرُجَ مِنَ النّارِ
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: از آتش جهنم بدر نییاید کسی که داخل آن شود تا آن که سالها در آن درنگ کند، و هر سال وقوف در جهنّم شصت و عندی سال، و هر سالش سیصد و شصت روز، و هر روزش چون هزار سالی است که شما می شمارید، که البته هیچکس امیدی در خروج از آتش را نمی دارد.
عَن الصادق(علیه السلام) قالَ: لا یَنتَصِفُ ذلکَ الیَومُ حتّی یُقَّیَّلَ أهلُ الجَنَّةِ و أهلُ النّارِ فی النّار
امام صادق(علیه السلام) فرموده است: آن روز(قیامت) به نیمه نشود؛ تا بهشتیان در بهشت، و دوزخیان در دوزخ جای داده شوند.
                    احادیث متقین در حشر
امام باقر(علیه السلام) به نقل از پدرانش از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: پیش از این که من وارد بهشت شوم، بهشت بر پیامبران حرام شده است، و قبل از این که شیعیان ما اهل بیت وارد بهشت شوند، ورود در آن بر همه ی امت ها حرام شده است.
ابن عباس(ره) می فرمایند: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: پیروان من در قیامت از پیروان تمام پیامبران بیشتر اند.
از امام باقر(علیه السلام) روایت است که آن حضرت با تعجب فرمودند: ای سعد قرآن بیاموزید؛ که قرآن در قیامت به بهترین صورتی که خلق در آن بنگرد ظاهر شود. و مردم در محشر یکصد و بیست صف اند که هشتاد هزار صف آن از امت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و چهل هزار صف از دیگر امت ها باشند.
عبد الله بن عمر می گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به علی بن أبی طالب(علیه السلام) فرمود: یا علی چون قیامت به پا شود، تو را سوار بر اُشتری نورانی بیاورند که بر سرت تاجی درخشان باشد که نزدیک باشد جشمهای اهل محشر را خیره کند، از پیشگاه خداوند جل جلاله ندا رسد: خلیفه و جانشین محمد رسول الله(صلی الله علیه  و آله و سلم) کجاست؟ تو گویی هان این منم. فرمود منادی ندا در دهد: ای علی هر کس را دوست داری به بهشت در آور، و هر کس با تو ستیزه نموده در دوزخش در انداز، که تو مقسم بهشت و دوزخی.
امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: قیامت(جایگاه) شادی و شادمانی پرهیزکاران است.
                          احادیث ظالم و خائن در محشر
امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: روز قیامت آنگاه که مردم در موقوف حساب باشند؛ مردی که به خون خویش آغشته باشد، به نزد مردی دیگر آید و او خون خویش به او مالد و گوید: ای بنده ی خدا با من چکار داری؟ گوید: که در فلان روز با سخنی علیه من شعار دادی و من(به تحریک شعار تو) کشته شدم.
حضرت علی(علیه السلام) فرمودند: شنیدم نبی اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمودند: خیّاط و دوزنده ی خائن در روز قیامت با پیراهن و ردائی که دوخته در آنها خیانت کرده محشور شود، از(تصریف بی اجازه) از ضایعات و خورده ریز های لباس پرهیز کنید که صاحب آن از شمه سزاوار تر (به تصریف) است.
ابن عباس(ره) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) روایت است که: هر کس بر چهره ی مسلمانی سیلی زند، خداوند استخوان هایش را پراکنده فرموده آنگاه آتش دوزخ را بر وی چیره فرماید، و در روز قیامت دست و پای بسته داخل آتش دوزخ می شود.
ابن عباس(ره) می گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: هر کس بر شک و برتری علی بن أبی طالب(علیه السلام) شک و تردید کند، روز رستاخیز از قبرش بدر آید که در گردنش طوقی از آتش باشد که دارای سیصد شعبه است که هر شعبه ی آن شیطانی بد چهره و عبوس باشد که با چهره اش وی را بترساند و آب دهن برویش افکند.
از ابن عباس(ره) نقل است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هر کس به سخن چینی میان دو نفر اقدام کند، خداوند آتش را در قبرش بر وی مسلط فرماید که تا روز قیامت، وی را بسوزاند، و چون از قبرش خارج شود خداوند ماری را بر وی چیره کند که گوشش را بخورد، تا اینکه وی را در آتش در اندازد.
ابن عباس(ره) می گوید رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: هر کس بر فقیر و تهی دستی ستم کرده و بر وی گردنکش نماید، و وی را خوار و حقیر شمارد، خداوند وی را در روز قیامت چون مورچگان به صورت آدم محشور فرماید.
از حضرت علی(علیه السلام) نقل است که: هر کس برای مفاخرت کاری انجام دهد، خذاوند او را در روز قیامت رو سیاه وارد محشر فرماید.